روز مادر 97
روز مادر...
امسال دومین سالی که به معنای واقعی مامان شدم.
خدایا خیلی ازت ممنونم که منو به بالاترین درجه مقام یک زن رسوندی.
مادر بودن یعنی همه چیز...
وقتی مادر میشی تازه معنای اصلی خیلی چیزها رو می فهمی، دیدت و دریچه نگاهت به دنیا عوض میشه و اون وقت دنیارو خیلی قشنگتر می بینی و قشنگتر می خواهی.
الهی شکر.
مثل هر سال صبح اول وقت تو اتاق جلسات شرکت جمع شدیم و بعد از تقدیر و تشکر و عکس یادگاری قرار شد بعد از ناهار بریم بیرون. ساعت 12:30 از شرکت حرکت کردیم و رفتیم باغ ناز به صرف چای و کیک و از اونجا هم با سرویس برگشتیم خونه.
باباو مامان هم که از صبح پیش سورناجونم بودن کم کم به سمت خونه راهی شدن و وقتی رسیدن پسرم خواب بود طبق معمول هر روز حسابی شیر خورد.
تا مسعود بیاد با مامان رفتیم بیرون و من برای مادر گلدون و شال خریدم و مسعود هم که اومد یک گل خوشگل برای مامان خریده بود. کادو مامان رو دادیم و بعد هم رفتیم بالا پیش مادر و هدیه اش رو دادیم.
مسعود و سورنا جان هم که بسیار به یاد ماندنی و ویژه با یک دسته گل زیبا و یک عطر بسیار دلنشین قدردانی کردن.
الهی شکر؛ الهی سایه همه مادرها بالای سر بچه هاشون باشه ان شالله.