308. سفر شهمیرزاد
شرح در http://ssamas.niniweblog.com/ با همین عنوان
شرح در http://ssamas.niniweblog.com/ با همین عنوان
و اما ما..
وقتی عدد نویسی ماهگرد حلقه هامون با تاخیر انجام میشه، وقتی تمام لحظه ها و زور شب هات رنگ دیگه ای به خود میگیره وقتی محور شمارش روزهات می شه همون آغاز هر ماه وقتی سالت با یک تیر آغاز میشه یعنی وقت تغییره.
من و تو حالا پدر و مادر هستیم، نقش تازه ای که قراره مثل همیشه با هم و به کمک هم اثر جاودانه ای ازش خلق کنیم.
زیباترین و در عین حال پر مسئولیت ترین نقش دنیا.
هردومون درایم تلاش می کنیم که بهترین باشیم.
خدا نعمتی به ما عطا کرده که به خاطرش میشه از جون هم گذشت.
اینکه سورنا لحظه به لحظه های شیرینش مقابل چشمانمون میگذره و هرروز بزرگ و بزرگتر میشه یعنی من و تو خیلی خوشبختیم.
امیدوارم روز و رزوگارمون همیشه غرق در شادی باشه و روزهای پرموفقیت و زیبای سورنا رو به نظاره بشینیم.
خدای خوبم حافظ پسرم باش.
امروز خونه بودیم مامان مریم هم پیشمون بود که زنگ خونه رو زدن.
وقتی جواب دادم آقایی از پشت اف اف گفت خانوم تشریف بیارید بسته دارید.
منم پله هارو رفتم پایین و دیدم آقای پیک با یک سبد گل زیبا ایستادن جلو درب، سبد گل رو تحویل گرفتم تا رسیدم بالا، مسعود زنگ زد و گفت: گل رسید خدمتتون؟
گفتم: بله، دست شما درد نکنه به چه مناسبته؟
گفت: برای تشکر از زحمات این چند وقت.
ببببببببببلللللللللللهههههههه، اینچنین همسر با عشقی دارم من.