15. تولد 29 سالگی مسعود عزیزم
روز 15 ماه اسفند سال 1391
برای تولد مسعود از شب قبل بهش اطلاع دادم که فردا از شرکت بیاد خونمون تا روز تولدشو باهم جشن بگیریم.
روز سه شنبه خودمم با سرویسم هماهنگ کردم و ساعت 4 از شرکت راه افتادم تا زودتر به خونه برسم و آماده بشم.
مسعودم حدودای ساعت 6 رسید و باهم از خونه حرکت کردیم.
اول از قنادی کیک تولد و شمع 29 خریدم و بعدم جلو چندتا مغازه نگه داشتیم تا بتونم برای مسعود هدیه بخرم ولی انقدر بارون شدید بود که ترجیح دادیم هم هدیه خودم و هم هدیه بابا و مامان رو نقدی تقدیم کنم تا در یک فرصت مناسب چیزایو که مسعود بیشتر احتیاج داشت بخره.
رفتیم طرف خیابون سلیمان خاطر، از قبل برای رفتن به رستوران سنتی دف هماهنگیارو انجام داده بودم.
بعد از مدت زمان زیادی که تو ترافیک سپری شد، رسیدیم.
یه چای گرم خوردیم و بعدهم غذا سفارش دادیم.
بعد از شام هم که دیگه موسیقی زنده شروع شده بود کیک مسعود آوردن و تولدت مبارک خوندیم و کیکشو فوت کرد.
علاوه بر کادوی 150000 تومانی برای مسعود یه نقاشی هم کشیده بودم که خیلی دوسش داشت.
بابا و مامان هم 50000 تومان هدیه دادن که البته به من سپرده بودن حتما چیزی که مسعود دوست داره بخرم ولی خوب به دلیل مشغله من و بارون اون شب نشد.
در آخر مراسم تولد نیز با یه صورتحساب 128000 تومانی هر دو سورپرایز شدیم که نفهمیدیم عدد و رقماش از کجا اومده بود.
بهرحال این شب، خوب و بیادموندنی سپری شد.
که البته ...
البته...
دلم برای مسعود میسوزه که چه جوری میخواد جبران کنه...