18. روز آفرینشم 91

این روز از اون روزایی که مدام به خودت نهیب می زنی که چرا تو؟

 چی شد، چه حکمتی شکل گرفت که خدا تو این ثانیه، تو این دقیقه، تو این ساعت، تو این روز، تو این سال، تو روبه زمین فرستاد؟

خیلی چیزا تو این دنیا هست که من نمیفهمم و این هم یکی از همون‏هاست.

انقدر میدونم که خدای مهربونم، خالقم، آفریدگارم و هستی بخشم منو بی‏ حکمت به زمین نفرستاده، من اومدم تا مثل همه انسانها که خدا از روح خودش در اونها دمیده ذره‏ایی از وجود او باشم برای بهتر ساختن دنیا.

من اومدم برای خوبی، برای محبت و مهربانی، برای نیک اندیشیدن، برای نیک گفتار کردن و برای صفا و دوستی.

خدای خوبم نمیدونم تا چه حد تونستم بنده خوبی باشم؟ اما میدونم همیشه شکرگزارت بودم به خاطر همه داشته ها و نداشته هام.

هر روز به خاطر سلامت خودم و خانوادم و همه الطافی که بهم داشتی شکرت کردم، هیچ وقت برای کسی بدنخواستم، حسادت و کینه به دلم راه ندادم و بهترینها رو برای همه آرزو کردم حتی بدترینها.

ازت ممنونم که بهم زندگی دادی تا بیست ونهمین سال زندگیمو پشت سر بذارم.

خدای خوبم دوستت دارم.

امسال سالروز تولدم با صدای سارا آغاز شد که بیدارم می‏کرد تا برای رفتن به بازار گل آماده بشیم، چشمامو که باز کردم فرشته زیبای زندگیم غزل کنارم خواب بود، وجود غزل از بهترین الطاف خدا برای منه.

به بازار گل که رسیدیم از عطر اونهمه گل زیبا سرمست شدیم.خدای من! چقدر به خودم میبالم از اینکه آفریدگاری چون تو دارم.

هرکدوم از گلها زیبایی و رنگ خاص خودشو داشت، از این همه زیبایی متحیر می‏شدی.

ساعتها بدون اجساس خستگی و توام با لذت اونجا سپری شد و بعد از خرید سبزه و سنبل و گلدونهای تزئینی و اومدن به خونه و صرف صبحانه مفصل، بزن و برقصی با غزل داشتیم و سارا و غزل تولدمو تبریک گفتن و هدیه تولدمو دادن.

آبجی سارا و احمدجان وغزل جونم کارت هدیه ۵۰۰۰۰ تومانی دادن. که غزلم این جمله قشنگو روش برام نوشته بود:

خاله ساناز جان، بهترین یار و دوست مهربان من

تولدت مبارک

شاید هیچ چیز تو این دنیا لذت بخش‏تر از این نباشه که نقش خاله داشته باشی اون هم خال ه‏ای که نقش اول بازی‏ها و رویاهای کودکانش باشی. یه دختر که من عاشقشم و با این دلبریهاش دیوونم میکنه.

در این شب هم به مناسبت تولدم و هم یک روز زودتر از چهارشنبه سوری مسعود و خانوادش برای آوردن عیدی مهمان خونه ما بودن.

حدودای ساعت ۱۰ مهمانها رسیدن با هدایایی که مثل دفعه پیش، زحمت زیادی براش کشیده بودن.

یک طبق حاوی آجیل و شیرینی وشکلات.

یک ماهی سفیده تزئین شده خیلی خوشگل.

یک طبق سفره هفت سین که خیلی خیلی زیبا بود.

والبته خریدهای عیدم که روسری، مانتو،کیف و کفش بود.

با شعر تولد تولد شمع ۲۹ سالگیمو فوت کردم و گام بر عرصه سی امین سال زندگیم گذاشتم.

مامان و بابا بهم یکی یه تراول ۵۰۰۰۰ تومانی هدیه دادن.

مادر برام عطر مورد علاقم رو خریده بود.

مونا جان و آقا محمد برام کیف خریده بودن.

مسعودجونم یک کارت هدیه ۱۵۰۰۰۰ تومانی هدیه داد.

و شب زیبای ما با رفتن مهمانها به پایان رسید.


ادامه مطلب

[ سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۳۷ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰ ]

بخش نظرات اين مطلب
هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی