50. پنجشنبه 20 تیرماه چهارمین روز ماه عسل
امروز روز چهارم حضور ما در kl
صبح بریتانی برامون تاکسی خبر کرد و ما رفتیم به سمت klcc، طبق برنامه قرار بود امروز آکواریومو ببینیم.
تاکسی ما رو اونجا پیاده کرد و با تهیه دو بلیط 50 رینگتی وارد آکواریوم شدیم.
آکواریوم در مقایسه با عکسایی که از آکواریوم استانبول دیده بودم خیلی بزرگ نبود ولی خوب ارزش یکبار دیدنو که داشت ماهی های خوشگلی اونجا زندگی می کردن و نمای کلی آکواریوم یک سقف استوانه ایی بود و روی صفحه متحرک می ایستادی و همین طور که با صفحه حرکت میکردی ماهی ها اطرافت این طرفو و اون طرف می رفتن.
آکواریومو که دیدیم مسیر خروجو دنبال کردیم تا رسیدیم به پارکی که پشت برجهای دوقلو یا همون petronas بود.
پارک فوق العاده زیبایی بود کلا مالزی طبیعت سبز و زیبایی داشت که انسان رو به وجد می آورد.
یه کم که عکس گرفتیم آیدین هم اومد و عکسای زیبا و حرفه ایی ازمون گرفت بعد هم با هم وارد suria klcc شدیم و رفتیم طبقه سوم که food court وجود داشتو تقریبا برای هرسلیقهای غذایی بود.به توصیه آیدین من teppanyaki خوردم که شامل برنج، مرغ سرخ شده ، سیر سرخ شده و سبزیجاتی مثل جوانه گندم و کلم بود.
مزه کلیش بد نبود، مسعودم که برای غذا خوردن داستان داره بعد از تست این غذا با آیدین رفتو برنج و مرغ خرید و در نهایت بیگ مگ macdonalds خورد.
میز روبه رویی خانومه یه چیزی میخورد که توجهمو جلب کرد از آیدین که پرسیدم گفت نارگیله. البته نارگیله یکم با نارگیلای ما فرق داشت از لحاظ شکل ظاهری، نارگیلا انگار خیلی سفت و رسیده نمی شد می خوردنش.
ولی خوشمزه بود یه کوچولو از سرشو مثل در بریده بود و توش نی گذاشته بودن واسه خوردن آب نارگیل و نارگیل داخلشم انقد نرم بود که به راحتی با قاشق کنده میشد.فرآیند خوردن که به تمام رسید و پروژه خرید روزانه و گشت پاساژ شروع شد.
چون شب پیش نرسیده بودیم تایمز اسکور تموم کنیم برای ادامه خریدها رفتیم اونجا و در نهایت شهر بازی رو در آخرین طبقه دیدیم و از پله موزیکال فیلم گرفتیم و از پاساژ اومدیم بیرون.
به توصیه دکتر پدرام و بر خلاف میل آیدین و مسعود که دوست داشتن برای ماساژ برن پیش ماساژورایی که تو چهارراه بوکیت می ایستادن رفتیم یه جای فوق العاده با کلاس.اول منو رو برامون آوردن و ما ماساژ بدن و کف پا رو انتخاب کردیم بعد پرسیدن ماساژورخانم یا آقا که آیدین و مسعود با حول گفتن خانم، و رفتیم داخل.
خیلی جای باحالی بود شبیه قصر چینی ها و خیلی زیبا دیزاین شده بود. یه فضای تاریک با یه موسیقی ملایم و تختهای تمیز و مرتب.
برامون لباسهای راحتی آوردن و لباسها رو که عوض کردیم و روی تخت نشستیم میوه و آب کیوی آوردن.
خانمها هم آمدن انقدر سن دار و بی ریخت بودن که بیچاره آیدین و مسعود باید تا آخر ماساژ چشماشونو از ترس میبستن.
کلی حال کردمو خندیدم.
اول پاهامونو شستن و بعد دراز کشیدیم و ماساژ کف پا شروع شد. من چون خانم بودم خانم ماساژور اولش توضیح داد که ملایم ماساژ میده، ماساژور مسعودم بد نبود ولی ماساژور آیدین به قول خودش مثکه با شوهرش دعواش شده بود قاطی قاطی بود، شاپ و شوپ این بچه رو میزد و وقتی ما میخندیدم خودشم میزد زیر خنده، آخر ماساژ که چنان کمر آیدینو لگد میکرد که بچه سرخ شده بود و نفسش بند اومده بود و خود ماساژورهم که میدونست داره چیکار میکنه از خنده ریسه رفته بود.
ولی واقعا حرفه ایی بودن و ماساژ عالی بود مسعودم که ریلکس، اون زیر خوابش برده بود و خر و پف میکرد.
از بوکیت تاکسی گرفتیم و اومدیم خونه و به این ترتیب با تجربه ایی نو و شادی سرشار روزچهارم هم سپری شد.