67.بابای عزیزم

چشمهایم پر از اشک می‏شود ...قلبم سنگینی میکند و نفسم به شماره میافتد...

 همه می‏گویند مادر بودن سخت است، پدر بودن سخت است...

اما من می‏گویم: فرزند بودن شاید از همه سخت‏ تر است...

آن هم فرزند دختر بودن...

آن هم وقتی قلب پدر نای تپیدن نداشته باشد...

حاضری قلبت را بدهی تا کوچکی و اندکی از سایه سرت کم نشود.

چشمهایم که پر از اشک می‏شوند بیشتر سپاست می‏گویم.

یادم می‏آید که هنوزم مرا به یاد داری...

یادم می‏اوری که گاهی تجربه کنم حس عشق، به عزیزانم را

یادم می‏اوری که بودن را، زیستن را، شاد بودن را و مهمتر از همه سلامتی را قدر بدانم

خدایا چگونه سپاس گویمت برای اینهمه بزرگی

اما هم تو میدانی و هم من

که بدون او هیچم...

الهی به آنچه می‏دانی تابش را ندارم امتحانم مکن.

به آنچه میدانی بیشتر از طاقت من است مرا نیازما.

که نمی‏خواهم بنده شرمنده تو باشم.

یا رب العالمین

ایاک نعبد و ایاک نستعین

[ شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۲۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰ ]

بخش نظرات اين مطلب
هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی