153. دوباره از نو
دیروز جشن شرکت بود.
یه باغ تالار زیبا، با همه همکارای دوست داشتنی و خانوداه هاشون.
چقدر دلم برای همه تنگ شده بود، دوست داشتم زودتر شنبه بشه و به کارم برگردم.
دورهمی و برنامههایی که تدارک دیده شده بود روز خوبیو رقم زد.
موقع خداحافظی هم مدیر عامل حالمو پرسید و پیش مسعود کلی ازم تعریف کرد و بهش گفت خیلی خوش شانس بوده که منو داره.
امروز کارمو شروع کردم یه ترافیک چند ساعتی ایمیل.
و بعدهم سایت ویزیت و دوباره کلی ایمیل پیگیری.
خیلی خوشحالم، امروز همه بهم محبت میکردن، نبودن کاملا حس شده بوده، همه پرس و جو میکردن.
خدایا شکرت برای امروز خوب.
[ شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰ ]