159. سفر شمال خرداد 94
از قبل برای مسافرت تعطیلات خرداد تصمیم گرفتیم ولی خوب چون عمه مولودی داشت بابا موافقت نکرد که چهارشنبه بریم و برای همین سفرمون موکول شد به پنجشنبه.
چهارشنبه صبح از خونه به اتفاق سارا و غزل و مسعود راه افتادیم سمت خونه بابا اینا، سارا و غزل و پیاده کردیم و من و مسعود رفتیم برای خرید، که البته یک زنجیر برای آویزی که مسعود برای سالگرد ازدواج هدیه گرفته بود هم خریدیم.
بعد ازناهار خونه باباینا حاضر شدیم و رفتیم مولودی تا عصری خونه عمه بودیم و با دخترا عموها و دختر عمه ها و عروسای خاله کلی بهمون خوش گذشت و بعد از مراسم مولودی برای انداختن عکسای سلفی کلی خندیدیم. از خونه عمه که اومدیم باباینا وسایل جمع کردن و راه افتادیم سمت خونه سارا، من که رسیدم خونه، ساعت 9 بود و بابا و مامان هم به اصرار غزل رفتن خونه سارا.
همسایه طبقه اول برامون غذای نذری آورد و بعد از شام من بیدار موندم و تا ساعت 1 وسایل سفرو آماده کردم.
ساعتو برای 4 کوک کردم تا بقیه کارها رو صبح انجام بدم و دیگه 5:30 بود که از خونه به سمت خونه سارا حرکت کردیم و ساعت 6 چهارراه تهرانپارس بودیم.
چون از تهران جا رزرو کرده بودیم مقصد مشخص بود و راه افتادیم سمت محمود آباد و نور .
ساعت 11 ویلا بودیم و بعد از جابه جایی وسایل و آماده شدن جوجه کباب ناهارو خوردیم و بعد هم رفتیم دریا.
دریا کاملا اختصاصی بود و مرتب انواع بازیهای آبیو اونجا میدیدم.
با توجه به تجربه شاتل سواری کیش تصمیم گرفتیم اول شاتل سوار شیم. من، مسعود، مامان، احمد و غزل جلیقه پوشیدیم، احمد و غزل روی شاتل نشستن و من، مامان و مسعود هم سوار قایق شدیم. انقدر احمدو غرلو چرخوند که آخر افتادن تو آب، غزلم کلی ترسیده بود.
بعد جاها عوض شد مامان و مسعود نشستن و انقد بد رفت که بعد از ایستادن قایق، چون مامان هیچی نمیگفت فکر کردم مامان از هوش رفته و کلی خودمو زدم که تازه متوجه شدیم حالش خوبه.
بعد اونم احمد و مسعود سوار شدن و هرچی چرخوندنشون نتونستن بندازدشون تو آب. سارای بیچاره هم که کنار ساحل مشغول فیلم گرفتن بود کلی ترسیده بود.
بعد اون جت اسکی گرفتیم، اول احمد و غزل و بعد مامان و مسعود و بعد من و مسعود و دور آخر هم احمد و مسعود باهم رفتن. البته آخر سر بابا و مامان هم با هم نشستن که فقط ازشون عکس بگیریم بابا هم دوست داشت سوار شه و هم به خاطر هیجانی که بهش میداد برای قلبش خوب نبود.
بعد از همه اینها هم کلی تو آب بازی کردیم و گلسر مامان که توپ بازی بود تیکه تیکه شد.
همه دوش گرفتیم و تو آلاچیق حیاط نشستیم و عصرونه خوردیم، مامان و سارا شامو آماده کردن و بعد از شام هم انقدر خسته بودیم که سریع خوابیدیم.
فردا صبح هم دوباره بعد از صبحانه رفتیم دریا و بعد هم آقایون مشغول درست کردن کباب شدن و خانوما هم وسایلو جمع کردن، بعد از ناهار هم ویلا رو تحویل دادیم و راهی شدیم.
از اونجا رفتیم سد آویدر، قایق کرایه کردیم و دریاچه رو گشتیم و حسابی خوش گذشت، بعد هم راهی تهران.
از ساعت حدود 8 تا 10 تو ترافیک قفل تعطیلات بودیم و بعد مسیر باز و یکطرفه شد و ساعت 12 ما خونه بودیم، البته خسته خسته و خداروشکر که من مرخصی داشتم و قرار نبود برم سرکار.