176. سفر به سرزمین برجها- پارت 3
سه شنبه شب سعی کردم اکثر چیزهایی رو که برای مسافرت احتیاج داریم بردارم، چهارشنبه هم از شرکت رفتم خونه مامان و مسعود هم شب اومد اونجا و بعد از خوردن شام و خداحافظی با مامان، بابا، سارا و غزل و تلفنی با احمد و مریم و امیر عازم خونه شدیم.
بعد از رسیدن به خونه هم تا 12 شب مشغول بودم و درنهایت صبح ساعت 4 بیدار شدیم و آخرین چیزها رو هم جمع و جور کردیم و بالاخره ساعت 4:45 از خونه حرکت کردیم.
تو اون ساعت صبح از خلوتی خیابونها لذت بردیم و بالخره بعد از کلی چرخیدن در پارکینگ فرودگاه به خاطر نبودن جای پارک و در آخر پیدا کردن یه جای خوب زیر سقف ساعت 6 با آسانسور به طبقه پروازهای خروجی رفتیم و وارد فرودگاه امام خمینی شدیم.
بعد از چک بار، رفتیم برای گرفتن بلیطهای پرواز و تحویل بار و بعد از معطلی زیاد بالاخره کارمون انجام شد، تمام پروازها صفهای طولانی داشتن و خیلی شلوغ بود، بعد از اون تو صف گذرنامه ایستادیم که تقریبا 45 دقیقهای زمان برد و تنها دلگرمیمون برای رسیدن به پرواز این بود که مسافران ساعت 7:30 هم هنوز تو صف جلو ما بودن و خیال ما رو که پروازمون ساعت 8 بود آسوده میکرد.
بعد از مهر شدن پاسپورتها سریع رفتیم بانک، دلارها رو گرفتیم و بعد هم از خروجی پرواز وارد اتوبوس شدیم و رفتیم داخل هواپیما که همیشه بدترین لحظات مسافرتهای منو همین قسمت پرواز شکل میده.
اتفاقا کنار من هم یه خانومی نشسته بود که پسر و همسرش جلوتر بودن و شماره صندلیهاشون کنار هم نیافتاده بود و اون هم بیشتر از من میترسید.
به محض شروع حرکت هواپیما هر دومون شروع به خوندن دعا کردیم و دوباره من حالم بد شد تا بعد از بلند شدن و ارتفاع گرفتن هواپیما که استرسم کمتر شد، انصافا پرواز خوبی بود ولی اینکه چرا من انقدر میترسم و حالم خراب میشه واقعا نمیدونم.
پرواز با اینکه کمی تاخیر داشت ولی تقریبا به موقع در فرودگاه دبی به زمین نشست و بعد از تحویل گرفتن چمدانها از free shop فرودگاه خرید کردیم و بعد هم منتظر ترانسفر شدیم.
بعد از ده دقیقه یک راننده که فکر کنم هندی بود اومد دنبالمون و در راه مسافران رو جلو هتلها پیاده کرد و در اخر هم مارو جلو هتل گرند حیات.
اولین چیزی که توجهمون رو جلب کرد محوطه اختصاصی هتل بود که کاملا از خیابانهای اطراف جدا میشد و با ماشین باید چند دقیقه داخل محوطه میرفتی تا به درب ورودی هتل برسی.
وارد هتل که شدیم یک لابی فوق العاده شیک و بزرگ داشت و در همون ابتدای کار، حسم این بود که انتخاب خوبی داشتم و البته شبهای بعد اقامت وقتی از جلو هتلهای 5 ستاره کنار خیابون رد میشدیم و یا افراد حاضر در تورها از هتلشون تعریف میکردن فهمیدیم حسم درست بوده.
در بدو ورود با 600 درهم dispozit که ازمون گرفتن شوکه شدیم چون راجع به شبی 20 درهم مالیات هتلهای 5 ستاره اطلاع داشتم ولی این 600 تا رو نمیدونستم و این یک کمی برنامهریزیهامون رو بهم میزد.
اتاق رو تحویل گرفتیم، یک اتاق عالی با viwe فوق العاده از شهر دبی و برج خلیفه و ساختمان وافی مال که در نزدیک هتل بود.
بلافاصله از تلفن هتل با کارتی که راننده بهمون داده بود تماس گرفتیم برای برنامه ریزی تورها. تورهای انتخابی ما سافاری و کشتی بود. چون راجعه به مسیرهای مترو و مراکز خرید اطلاعات کسب کرده بودم نمیخواستیم اونهارو با تور بریم تا فرصت بیشتری برای گشت زنی داشته باشیم و در مورد پارک آبی هم بین آتلانتیس و وایلد وادی باید تصمیم میگرفتیم.
بنابراین طبق قراری که با تور لیدر گذاشتیم قرار شد برای ثبت نام تور کشتی برای شب اول و تور سافاری برای روز دوم بیاد هتل.
بعد از نیم ساعت بهمون زنگ زد و گفت جلو هتله.
اولین توصیهاش به ما این بود که با توجه به اینکه این هتل یکی از هتلهای لاکچری دبی هست خیلی از امکانات پولی هتل مثل تلفن، مینیبار، رستوران و ... استفاده نکنیم چون واقعا قیمتها بالاست.
آقا سعید آدم خوبی بود و تقریبا تمام تعهداتش رو به نحو احسن انجام داد و تنها مشکلی که در هماهنگی برنامهها باهاش داشتیم معطلی زیاد تا رسیدن ماشین بود که دلیلش رو بعدا فهمیدیم.
هزینه دو تور رو پرداخت کردیم. کشتی 230 درهم و سافاری 180 درهم.
بعد از اون دوری در محوطه هتل زدیم و استخر هتلو پیدا کردیم و لباس عوض کردیم و اومدیم برای استفاده از استخر.
محوطه هتل واقعا زیبا بود و استخر عالی عالی.
اولش خواستیم از استخر سرپوشیده هتل استفاده کنیم، اما هوا انقدر لطیف و عالی بود و محوطه زیبا که ترجیح دادیم بریم استخر روباز.
دو ساعتی از استخر هتل استفاده کردیم و حسابی بهمون خوش گذشت، بعد هم به اتاق برگشتیم، دوش گرفیتم و آماده شدیم برای رفتن به کشتی.
راننده برای بردن ما دو ساعتی تاخیر داشت که البته در انتهای سفر به این نتیجه رسیدیم که چون مسیر هتل ما خیلی به سایر هتلها نزدیک نبوده عموما برای ما ماشین اختصاصی میفرستادن و ما معطل میشدیم.
راننده ملیت پاکستانی داشت که تو ماشین با کلی آهنگهای زیبا و شاد ایرانی از ما پذیرایی کرد و بعد هم در مورد خودش و خانوادش گفت اینکه 4 تا بچه داره و به خاطر هزینههای زندگی در دبی نمیتونه اونها رو اینجا بیاره و ازشون دوره و عکس دخترشو بهمون نشون داد که توپولی و ناز بود.
به کشتی که رسیدیم ما رو راهنمایی کردن برای نشستن سر میزی که یک مادر و دختر تهرانی و یک زن و شوهر اصفهانی به همراه مادر و دخترعموی اون آقا نشسته بودن و به محض سوار شدن ما کشتی حرکت کرد.
یه آقایی خوشآمد گویی کرد و خودش رو برادرزاده معین معرفی کرد که البته هم از نظر قیافه و هم صدا واقعا بهش میخورد که برادرزاده معین باشه و خواننده دیگر هم یک خانم اکراینی بود که صدای فوق العادهای داشت.
اول با آبمیوه پذیرایی شدیم و بعد هم میز به میز دعوت شدیم برای سرو شام که قورمه سبزی، جوجه کباب، کباب کوبیده، شرین پلو، جوجه چینی و ... بود البته هیچکدومشون خوشمزه نبود و ما رو راضی نکرد.
بعد از شام هم اجرای خواننده اکراینی شروع شد و همه اومدن وسط برای رقصیدن.
دو ساعتی روی کشتی بزن و بکوب بود و قشنگترین قسمتشم خاطرات حاج آقایی بود که وسط قر میداد و خوشگل میرقصید و اینکه در نهایت آشنا در اومدیم و زشترین قسمتشم مربوط به بیجنبهبازیهای معمول بعضی افراد که حد و مرز خودشونو نمیشناسن، آقایی که زیاده روی کرده بود و خانومشو خیلی ناراحت کرد و البته از ناراحتی خانومه من و مسعودم ناراحت شدیم.
و من واقعا خدا رو شکر کردم که مسعود خودش حواسش به همه چی هست و از این بابتها من همیشه خیالم راحته.
روی عرشه عکس گرفتیم و در نهایت با ماشینی که رفته بودیم به هتل برگشتیم.
از پرسنل هتل آقایی بود به اسم احمد که خیلی خوب فارسی صحبت میکرد و در مورد تورهای رایگان هتل و جاهای دیدنی راهنماییمون کرد.
ماهم تصمیم گرفتیم برای روز جمعه از ترانسفر هتل برای رفتن به ساحل kite beach استفاده کنیم.
صبح روز دوم رستوران و محوطه داخلی زیبای هتل رو دیدیم، صبحانه هتل فوق العاده بود و تقریبا هر روز حدود 1 ساعتی به خوردن صبحانه میگذشت.
با وجودی خشکی شهر، محوطه هتل بسیار سرسبز بود و علاوه بر محوطه بیرونی، محوطه داخلی اون هم با برکههای آب دور تا دور رستورانها، درختان و سبزیهای طبیعی و مصنوعی، آبنماها و پلهای چوبی دیزاین شده بود.
بعد از صبحانه وسایلمون برداشتیم و با ماشین هتل رفتیم به ساحل.
اول یه سایهبون اجاره کردیم و بعد هم اونجا نشستیم ساحل فوق العاده زیبا بود با پشت زمینه برج عرب و بازیهای بادی که وسط آب گذاشته بودن.
تا ساعت 3 حسابی آب بازی کردیم و ناخواسته آفتاب گرفتیم. دیگه حسابی خسته شده بودیم که دوش گرفتیم و تصمیم گرفتیم از سوپرمارکتی که نزدیک ساحل بود خرید کنیم، کوچهها تا رسیدن به سوپر مارکت شبیه کوچههای جنوب بود و بعد از خرید تازه فهمیدیم که صاحب مغازه شیرازیه و همه چیز رو باهامون به قیمت و منصفانه حساب کرد، چند ساعت قبلش آب معدنی یک دهمی رو 10 درهم خریده بودیم.
بعد از پوشیدن لباسها، رفتیم به سمت جایی که پیاده شده بودیم و ماشین هتل هم اونجا بود و با اینکه صبح به جز ما کسی رو نیاورده بود با وجود سوار شدن ما بازهم تا ساعت 3 ایستاد و بعد حرکت کرد، این هم از قانون مداری!
هتل که رسیدیم سریع دوش گرفتیم و برای سافاری آماده شدیم و تقریبا اون روز ماشین به موقع دنبالمون اومد.
یه نیسان شاسی بلند که جلو یک خانوده دیگه هم سوار شده بودن، یک آقا صندلی جلو ماشین و 3 خانم صندلی عقب و من و مسعود هم ته ماشین دوتایی نشستیم.
بعد از حدود نیم ساعتی راه راننده یه جایی نگه داشت که اگر دوست داریم موتور کرایه کنیم و بازی کنیم که ما از تایممون برای خرید استفاده کردیم و بعدش گفت وقت تمومه و سوار شدیم و حرکت.
راننده هم فکر میکنم ایرانی بود البته هم عربی و هم ایرانی به خوبی صحبت میکرد و موقع حرکت فهمیدیم که دو ماشین دیگه که با ما همراه شدن برادران آقای راننده هستن.
مسافت کمی که طی کردیم وارد کویر شدیم.
کم کم بالا و پایین رفتن از تپه های شنی شروع شد و یه جاهایی ماشین تا مرز چپ کردن میرفت، اول هم ماشین ما میرفت و بعد اون دوتا ماشین دیگه که مسافرشون خارجی بودن دنبال ما میاومدن.
یه جاهایی واقعا ترسناک بود، طوری که خود راننده هم گفت ترسیده، ولی بینظیر بود. بعد از کلی بالا و پایین شدن در تپههای شنی همه ماشینها متوقف شدن تا عکس بگیریم.
مسافران ماشینهای دیگه ایرانی نبودن و چشم بادومی بودن.
آقای راننده هم حسابی در عکاسی خوش سلیقه بود و پوزهای خوبی میداد و ازمون عکس میگرفت.
عکاسی که تموم شد دوباره سوار ماشینها شدیم و همون مسیری رو که اومده بودیم برگشتیم. و در نهایت وارد جاده شدیم و در یه بادیه صحرایی پیاده شدیم.
بعد از شتر سواری، روی تختهایی که دور سن چیده بودن نشستیم، فضای زیبایی بود. من و مسعود رفتیم برای نقش حنا و بعد از سرو شام هم مراسم رقص عربی شروع شد.
شام صحرا عالی ترین غذا تا شب دوم اقامت در دبی بود کباب جوجه و بیف خوشمزه و عالی.
مراسم رقص با رقص سماع یه آقا شروع شد و بعد از اون هم خانومی عربی رقصید و مهمونا را به بالای سن دعوت کرد تا باهاش عربی برقصن.
مراسم که تموم شد با همون ماشین به هتل برگشتیم، تور سافاری عالی بود و کلی بهمون خوش گذشت.
برای شب توسط تورلیدرمون به پرشین نایت کلاب دعوت شدیم که چون من و مسعود حسابی خسته بودیم نرفتیم و خوابیدیم. همون شب با توجه به زمان باقی مانده و جاهایی که در برنامه داشتیم متوجه شدیم امکان این نیست که گشت شهری رو خودمون بریم و بهتره از تور استفاده کنیم و برای روز آخر هم پارک آبی وایلدوادی رو که داخل شهر بود انتخاب کردیم.
صبح روز سوم ماشین گرفتیم و رفتیم به سیتی سنتره دیره، مراکز خرید تقریبا شبیه کیش بود و چون ما زمان محدودی داشتیم همون اول از دسک اطلاعات فروشگاه هایی رو که مد نظرم بود سوال کردم که max و arena اصلی ترین اونها بود و تصمیم گرفتم دیگه وقتم رو جای دیگهای نذارم.
فروشگاه max بزرگ و متنوع بود و انقدر قیمتها عالی بود که من استرس گرفته بود که بتونم خرید خوبی داشته باشم.
دوتا چرخ پر لباس کردیم و بعد هم مسعود رفت برای پرو آنها و در نهایت .... ، بالاخره خریدمون انجام شد. از arena هم برای خودم و غزل عینک خریدم.
سریع به هتل برگشتیم و یه کمی استراحت کردیم و اماده شدیم برای تور گشت شهری.
با اتاقمون که تماس گرفتن ما سریع وسایلو برداشتیم و رفتیم لابی که آقای ایرانی اونجا منتظرمون بود. بعد از سوار شدن ما جلو یک هتل دیگه هم توقف داشتیم و بعد از اون آقای لیدر که اول به نظرمون خیلی خشک و عبوس اومد ولی در اخر برنامه نظرمون عوض شد و خونگرم و صمیمی بود راجعبه رعایت زمان توضیحات کاملی داد، اولین جایی که قرار بود ببینیم محوطه اطراف کاخ شیخ دوبی بود در مسیر اطلاعات خوبی در مورد امارات و نحوه حکومت حکام بهمون داده شدو همین طور راجع به طاووسهای کاخ شیخ که به خاطر گرمای این فصل جمعشون کرده بودن و ما ندیدیمشون.
بعد از بازدید محوطه کاخ رفتیم به سمت بازار ابن بطوطه که زیبایی های خاص خودش رو داشت با دروازههای کشورهای مختلف که در سفرنامه ابن بطوطه به اون اشاره شده بودو ایران هم جز آن بود، بازدید ابن بطوطه زمان زیادی برد و بعد از اون هم رفتیم به طرف هتل آتلانتیس که بر حلقه دوره نخلهای ساخت دست انسان در خلیج فارس قرار گرفته بودشده بود، در مقابل هتل آنتلانتیس از غروب زیبای خلیج فارس عکس گرفتیم و جالب بود که در زمان ورود به نخل آقای لیدر به ما گفت که به ایران خوش آمدید به خاطر خاک اون منطقه ...
بعد از هتل آتلانتیس نوبیت ونیز دبی بود که من خیلی دوست داشتم اینجارو ببینم.
ونیز دبی با نمای تمام عیار برج العرب که خیلی زیبا بود.
ونیز دبی رو بازدید کردیم عکسهای زیبا گرفتیم و بعد هم رفتیم به سمت برج خلیفه که از پنجره اتاق هتل و رفت و آمدهای چند روزه زیاد دیده بودیمش اما نه این اندازه از نزدیک.
اول آکواریوم داخل دبی مال رو دیدیم که به ثبت گینس بزرگترین آکواریوم صفحهای دنیا است و بعد هم رفتیم بیرون از مال برای دیدن رقص آب و فواره های روبه بروی برج خلیفه.
رقص فوراه هم در نوع خودش بی نظیر بود با موسقی عربی که پخش میشد فواره ها به رقص در میاومدن که البته وجه تمایز اون با سایر رقص آبهایی که قبلا دیده بودیم ارتفاع پرتاب آب بود که تقریبا تا آخرین طبقات برج خلیفه که بلندترین برج دنیاست میرسید.
برنامه گشت شهری با پایان خوشمزه شام در یک رستوران ایرانی و تنوع بسیار زیاد غذاهای عالی بود.
همسفران ما هم در گشت شهری همه خوب و خوش سفر بودن و بهتر از همه گپ و گفتها با دو همسفر آبادانی بود که حسابی سرحال شدیم و واقعا کم آوردیم ...
آخرین شب و روز اقامت در هتل، کمی عکاسی کردیم و روز آخر هم بعد از صبحانه با ترانسفر تور رفتیم پارک آبی وایلد وادی.
انتظارم این بود با تعریفهایی که شنیدم پارک آبی خیلی خوبی باشه ولی به جز 4 تا بازیش که ما دوتاشو سوار شدیم بقیه سرسره ها اصلا مهیج نبودن.
پارک ابی هم کوچیک بود و من مسعود کلی خاطرات پارک آبی سان وی لاگون و هیجان بازیهاش و تفریحات و تنوع اونجا را مرور کردیم و اینکه چقدر اونجا با آیدین بهمون خوش گذشت.
از ساعت 11 تا 1 که اونجا بودیم تمام سرسره ها رو یکبار و بازیهای مهیج و موج سواری رو هم دوبار استفاده کردیم و ناهار هم خوردیم و واقعا دیگه تمام پارک و آبی رو تموم کرده بودیم که از اونجا خارج شدیم، به جرات میتونم بگم دهکده آبی پارس در مقابل وایلدوادی... اصلا قیاس مع الفارقه دهکده آبی پارس کجا و وایلد وادی کجا...
موج سواری خیلی بهمون حال داد چون تقریبا یه جورایی من و مسعود هر دوبار رکورد شکنی کردیم و انقدر خوب بودیم که کل صف برامون دست زدن.
ناهار هم روی برنامه تور بود که عالی بود.
ساعت 3 بود که از پارک ابی زدیم بیرون و بعد از 15 دقیقه به هتل رسیدیم و اونجا کلی انتظار کشیدیم تا ترانسفر بیاد دنبالمون برای رفتن به فرودگاه که طبق معمول با کلی تاخیر ساعت 6 اومد دنبالمون و ما رو رسوند فرودگاه و اونجا هم تایممون با گشت زدن در FREE SHOP گذشت و درنهایت وارد هواپیما شدیم.
و من دوباره، آقای مسنی که پیش مسعود نشسته بود وقتی دید من میترسم شروع کرد به خاطره تعریف کردن تا هواپیما بلند شد و اوج گرفت و دیگه وقتی شرایط ثابت شد گفت خوب دیگه حرف زدم حواست پرت شه، پرواز یه کوچولو تکون داشت ولی خوب بود.
ساعت 11:30 شب فرودگاه امام بودیم و بعدهم ماشینو برداشتیم و به خونه اومدیم.
سفرمون عالی بود و 4 روز حسابی بهمون خوش گذشت.
[ دوشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۱۴ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰ ]