191. تولد 60 سالگی مادر فریده مهربون
این هفته هم مسعود ماموریت بود و دیشب بابا اومد پیشم تا تنها نباشم و من که کلی حرف داشتم به خاطر اتفاقات امروز و ماجرای دوباره انتقالی... حسابی با بابا درد و دل کردم و آروم شدم.
قبل از اومدن بابا، مادر و خاله اومدن خونه و من هم برای تبریک تولد مادر، رفتم پایین. شب قبل با مسعود رفتیم برای خرید و تو فرصتی که پیش اومده بود هم هدیه امیرعلی رو گرفتیم و هم از دفاکتو برای مادر یک ژاکت زیبا خریدیم. البته با وجود اینکه هدیه مادر آماده بود، گفتم پنجشنبه با مسعود میایم و هدیه اش رو میدیم.
امروز از مراسم سال بابابزرگ اومدم خونه، مسعود به خاطر ترافیک شدید هنوز نرسیده بود، باهاش تماس گرفتم و گفتم کیک بخره، راستش خیلی دلم میخواست اون شب پیش بقیه باشم ولی بابا و مامان گفتن چون به مادر قول دادیم بهتره برم خونه.
مسعود که اومد آماده شدیم و رفتیم پایین، خاله و زهرا هم اومده بودن و بعد از شام برای مادر تولد گرفتیم و هدیه مون رو دادیم.
شب خیلی خوبی بود و هم مادر خیلی خوشحال شد و هم به ما خیلی خوش گذشت.
خدایا شکرت...
شکرت به خاطر بابا و مامان خوبی که دارم و همیشه با مهربونی و مرامشون من رو به سمت خوبی و روشنی هدایت میکنن.
شکرت که من و مسعود رو دوست داری و به ما لیاقت شاد کردن دل مادر رو میدی.
شکرت که هنوز هم اولویتها در زندگیمون جریان داره و یادمون نرفته که...
درگوشی امشب من با خدا...
[ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۱ ]