194. آموزش کوهنوردی و صعود به قله عظیمیه
این هفته حسابی پرکار و لذت بخش بود.
اول از همه تقدیر ازمن به عنوان نماینده ورزش خانومها
و بعد هم آموزش تئوری کوهنوردی از ساعت 15 تا 19 روز چهارشنبه در شرکت.
مسعود مترو نواب اومد دنبالم و باهم رفتیم خونه باباینا، پنجشنبه هم تا ظهر اونجا بود و بعد اومدم خونه و چون قرار بود جمعه هم نباشم مشغول مرتب کردن خونه شدم. مسعود هم که اومد بهم کمک کرد و بعد از اتمام کارها برای شام رفتیم پایین.
بعد از شام، وسایل کوهنوردی رو از انباری آوردم و تا ساعت یک هم جمع و جور کردن وسایل و اتاقها طول کشید، صبح باتفاق مسعود و ناهید تا پل فردیس رفتیم و از اونجا مسعود بادوستش عازم دانشگاه شد و من و ناهید هم رهسپار کوه عظیمیه.
اول با نرمش خودمون رو گرم کردیم و بعد از کمی صعود هم یه جای خوب نشستیم و تدریس مربیها شروع شد.
و بعد از اون دوباره راه افتادیم از اینجا به بعد، برنامه خیلی سنگین میشد، صعود به قله و دست به سنگ شدن و امتحان عملی.
من گفتم دیگه ادامه نمیدم ولی با اصرار و همدلی و همراهی بچهها تا تهش رفتیم.
آخرای برنامه واقعا دیگه اذیت میشدم و قدرت ادامه نداشتم مخصوصا تو مسیر برگشت، ولی بازم همکارای خوبم سعی میکردن با حرف زدن و خندوندن راه رو کوتاه کنن و به مقصد برسیم.
راستش فکر میکنم کوه و کوهنوردی بتمرین خوبیه برای صبر و استقامت، دیروز خیلی جاها خسته و درمونده میشدم ولی جز صبر و ادامه راه هیچ چاره ای نبود و باید با بردباری ادامه میدادم.
این آموزش عالی بود...
خدایا مرسی که این روزهام متفاوت بودن و با تجربه های نو.
ساعت 5:30 بعداز ظهر پایین کوه بودیم و تازه با اون خستگی و گرفتگی عضلات، دو ساعت به رانندگی در ترافیک جاده کرج و رسیدن تا خونه گذشت.
همسر عزیز و خوبم که این هفته کلاسش زود تموم شده بود و خونه بود، مقدمات شام رو فراهم کرد تا من دوش بگیرم و بعد از شام هم سریع خوابم برد.
خدای مهربونم...
شکرت... برای روزهای زیبای زندگیم ...