214. فرداهای خوب و روشن
یادم باشه با هر دستی بدم با همون دست پس میگیرم.
یادم باشه اگه دلی رو شکستم یه روزی یه جایی تو یه موقعیتی مثل همون، دلم شکسته میشه.
دلم میخواست اینجا همه چیز رو بنویسم تا نکنه روزی برسه که منم ...
اما نمیشه...
خدایا شکرت به خاطر بابا و مامان مهربونی که دارم، شکرت به خاطر قلبهای پر صفا و آینه ایشون.
شکرت خدا.
با هر تلفنشون، با هر دیدارشون فقط به خوبی نصیحتم میکنن. نصیحت که نه مثل دینی به گردنم میزارن و ازم میخوان و من هم برای آینده خوبی که انتظارش رو دارم و هم برای رضایت پدر و ماردم اطاعت امر میکنم.
خدایا به من روزی رو نشون نده که به خاطر ... اشک از چشمام جاری شه.
مامان همیشه میگه بهترین دعا یا نفرین برای هرکسی اینه که خدا یکی مثل خودش قسمتش کنه. خدایا کمکم کن که خوب باشم تا خوبیها قسمتم بشه.
هیچ کدوم ما از آینده خبر نداریم، گاهی انقدر در خوشیهای امروز غرق میشیم که فردا رو از یاد میبریم.
خدایا میخوام همیشه به یاد فرداهام باشم. کمکم کن.