216. سی و ششمین ماهگرد حلقه هامون
وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
دهم بهمن فرا رسید، آئین نیک سده و سی و ششمین ماهگرد حلقه هامون.
صبح ساعت 5:30 بیدار شدی، منو بوسیدی و تبریک گفتی و بدرقه.
دومین تبریک از طرف شرکت بود با یک کارت تبریک زیبا و کارت هدیه.
و بعد هم مادر و مامان و بابا.
بعد ازظهر با هم یک جشن دو نفره داشتیم با عکسهای زیبا و بعد هم مامان مریم که برای عیادت مادر اومده بود، با مادر اومد خونه ما و دورهم کیک و چای خوردیم.
مامانو که رسوندیم خونه سارا، پیشنهاد دادی اجاق باشی شام بخوریم و شب پرستاره ما با غذای بدمزه اجاق باشی و کلی خنده و یادآوری غذاهای سفر تابستون به پایان رسید.
و سورپرایز امروزت هم که عکس اینستاگرام بود با متن زیبایی که نوشته بودی و من رو به سه سال پیش و عقد آریاییمون برد.
مسعود عزیزم، عاشقانه دوستت دارم.
خدایا ممنونم به خاطر همراه خوب زندگیم و ازت میخوام همسرم همیشه در پناه لطف تو سلامت و موفق باشه.