167. شبهای قدر

شبهای قدر امسال هم گذشت.

همه این شبها دعای اول و آخرم سلامت و عاقبت به خیری شما بود، فرشته‏ های زمینی من.

دعاگویتان بودم به پاس همه آنچه مرا آموختید، ارزش شبهای قدر را در همان کودکی‏ها آموختم.

آن شبها که تا سحر کنارت بیدار می‏ماندم تا خداوند برایمان بهترین‏ها را مقدر کند.

روزه داری را تو به من آموختی و آنچنان این اعتقاد در من آمیخته که گرمای 40 درجه تابستان و 3 ساعت در راه بودن هم سستم نمی‏کند برای روزه‏ خواری.

این شبها با خودم عهد بستم اگر فرزندی داشتم در تمام این ماه و این شبها آداب تربیتی نسل نو را کنار بگذارم و بیاموزمش ارزش ماه خدا را.

حس این شبهایم ...

عالی بود و تو از همیشه به من نزدیکتر بودی.

[ جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۸ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

153. دوباره از نو

دیروز جشن شرکت بود.

یه باغ تالار زیبا، با همه همکارای دوست داشتنی و خانوداه هاشون.

چقدر دلم برای همه تنگ شده بود، دوست داشتم زودتر شنبه بشه و به کارم برگردم.

دورهمی و برنامه‏هایی که تدارک دیده شده بود روز خوبیو رقم زد.

موقع خداحافظی هم مدیر عامل حالمو پرسید و پیش مسعود کلی ازم تعریف کرد و بهش گفت خیلی خوش شانس بوده که منو داره.

امروز کارمو شروع کردم یه ترافیک چند ساعتی ایمیل.

و بعدهم سایت ویزیت و دوباره کلی ایمیل پیگیری.

خیلی خوشحالم، امروز همه بهم محبت میکردن، نبودن کاملا حس شده بوده، همه پرس و جو میکردن.

خدایا شکرت برای امروز خوب.

[ شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

126. روزهای ممیزی 93

خدایا شکرت.

سه روز بی وقفه ممیزی به پایان رسید وهمه چیز خوب بود.

همسر عزیزم هم که زمانهای ممیزی بیشتر از همیشه هوامو داره و من با اینکه تا دیر وقت سرکار میموندم محیط خونه روبرام پر از آرامش میکرد تا اون چند ساعتی روکه خونم خوب استراحت کنم.

مرسی همسر عزیزم.

[ پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۲ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

85. آش نذری

امروز دلم خیلی گرفته بود، هوای اون روزای نذری پزونو داشت.

آش شعله قلمکار ...

هرچند به شدت مریض بودم و فقط از صبح تا شب قرص و آبمیوه خوردم و خوابیدم، ولی عجیب دلم هوای اون روزهارو داشت.

از وقتی چشم باز کردم هرسال 28 صفر این آش تو خونمون پخته می‏شد.


ادامه مطلب
[ سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۲۸ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

71. روز عرفه 92

این روزها جه روزهای با عظمتی است ...

موسی به طور میرود ...

فاطمه به خانه علی ...

ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه ...

محمد با علی به غدیر ...

حسین با تمام هستیش به کربلا ...

خدایا چگونه سپاست گویم که عرفه‏ای دیگر فرصت بندگیم دادی.

خدایا چگونه سپاست گویم که عزیزانم را برایم حفظ کردی.

خدایا چگونه سپاست گویم که همواره برایم خیر، رحمت و برکت خواستی و من بنده قدردانی نبودم.

خدایا تو خود میدانی که مرا جز تو پناهی نیست.

بی پناهم مکن ...

[ سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۴۱ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]