تولد بابا ناصر

 برای تولد بابا همه رفتیم سفره خانه شهربانو که موزیک زنده داشت و خیلی بهمون خوش گذشت و چند ساعتی حسابی لذت بردیم.

بابا جونم حضورت مایه آرامشم، از خدا می خوام تنت سالم باشه و سایت بالای سرم.

مرسی که همیشه کمکمی، پناهمی.

مرسی که همیشه همراهی.

دوست دارم خیلی.

 

 

[ سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۵۷ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

297. تولد 14 سالگی غزل عزیزم

امروز مصادف با هفدهمین روز تولد سورنا، تولدغزل عزیزم بود.

حالا دیکه بهترین های من تیرماه رو برام به زیباترین ماه سال تبدیل کردن.

نازنینم، غزل زیبا و مهربانم تولدت مبارک.

حضورت، مهربانیت، همراهیت مثال زدنی است.

خدایم حافظت باشد بهترینم.

[ جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۸ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

270. تولد خواهرجان

تولد سارای عزیزم رسید.

با اینکه چهارشنبه و پنجشنبه رو با هم گذروندیم ولی چون تولد سارا یکشنبه بود، جشن تولد رو برای چهارشنبه بعد گذاشتیم.

چهارشنبه مامان و بابا و سارا و احمد و غزل و خاله لادن و مادر مهمان ما بودند.

البته بیشتر از اینکه اونا مهمان باشن من مهمان بودم و آشپزی رو که مامان انجام داد و بقیه کارها رو هم سارا زحمتشو کشید. 

بعد از شام کیک تولد سارا رو آوردیم و آبجی جونم شمع 36 سالگیش رو فوت کرد.

خدایا سارای مهربانم رو به تو می‏ سپارم و  بهترینها رو براش آرزو میکنم. خدایا خواهرم و تمام عزیزانم در پناه خودت سالم و شاد باشن.

الهی آمین.

[ چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

255. تولد 13 سالگی عشق خاله

اول قرار بود اولین پنجشنبه بعد از سفر شمال تولد غزل خانوم برگزار شه که چون بابا تازه از بیمارستان مرخص شده بود و نیاز به استراحت بیشتری داشت موکول شد به این آخرین روز ماه.

من هم روز چهارشنه برای سینا بلیط گرفتم تا فرداشب بعد از تولد بریم سینما.

مراسم تولد غزل خانوم و شام به همت دامادان انجام شد و بعد از صرف دل و جگر رفتیم سمت خونه و مادر رو که از مراسم نامزدی اومده بود برداشتیم و همه راهی سینما شدیم.

کدها رو وارد کردیم و بلیط گرفتیم و بعد هم سرجاهامون نشستیم و تا فیلم شروع بشه به رفت و آمد صندلیها میخندیدیم و خاطرات دفعه پیش رو مرور میکدیم که هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که جماعتی بالای سر ما ایستادن و گفتن اینجا جای ماست. مامور کنترل بلیط هم وقتی بلیط های ما رو دید گفت اینا مال دیشبه چرا امشب اومدید و من ...

بله به همون تاریخ دیروز بلط گرفته بودم و ...

خلاصه سریع سالن رو ترک کردیم و البته شوکه و من و بابا و احمد رفتیم اتاق مدیریت و به دستور ایشون کنار ردیف ها برای ما صندلی گذاشتن و ستونی نشستیم و تا آخرفیلم کلی خدیدیم بیشتر از فیلم حالت ما خنده دار بود و من واقعا حس خوبی داشتم بخاطره این خاطره سازی...

و تولد سیزده سالگی غزل همیشه یادش میمونه با دسته گلی که خالش به آب داد...

[ پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

239. تولد 61 سالگی بابا ناصر عزیزم

این روزها هربار که صدات رو شنیدم سجده شکر گذاشتم.

معجزه که فرستاده نمی‏خواهد، قدری ایمان، ذره ای نگاه و ...

خوب میدانم که تو معجزه زندگیم هستی.

من و خدا هر صبح و شام باهم... من بندگی و شکر و خدا هم سراسر لطف.

خدایا شکرت.

باباجونم وارد شصت و دومین سال زندگیش شده و ان شا الله که 120 سالگیشو جشن بگیریم.


ادامه مطلب
[ شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۵۸ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

217. تولد 56 سالگی مامان خوبم

نازنینم، عشقم، روحم، مهربانم، مبارک باشد و خوش پنجاه و هفتمین سال زندگیت.





مامان خوبم خدارو هزار مرتبه شکر برای داشتنت. دستهای پرمهر، صدای مهربون، قلب پر عشق تو و بابا، با ارزشترین هستی منه.

از خدا میخوام همیشه همیشه سایتون رو بالای سر ما حفظ کنه.

از خدا میخوام همیشه تنتون سالم باشه و دلتون خوش.

خدایا...

برای قلب بابا نگرانم، برای صحبتهای امروز دکتر، خدایا فرشته هامو به تو می‏ سپارم، مراقبشون باش.

من جز تو نه کسی رو میشناسم نه کسی را لایق میدون برای این امانتداری.

خدایا...

[ جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

199.تولد 35 سالگی بهترین خواهر دنیا

شنبه 23 آبان تولد ساراجونم بود.

از هفته قبل با غزل سر نحوه برگزاری جشن تولد سارا درگیر بودیم. اول قرار بود به اتفاق لیلا برای سارا و زهرا جشن تولد مشترک بگیریم که با توجه به اینکه میخواستیم غافلگیرانه و بدون هماهنگی باشه خیلی شدنی نبود.

برای همین با غزل و مامان و بابا هماهنگی کردیم و پنجشنبه که داشتم از خونه بابا می‏اومدم قرار گذاشتیم مامان بابا فردا بیان خونه سارا.

من هم خونه اولویه درست کردم و با غزل قرار گذاشتیم که احمدجان، سارا رو ببره بیرون و غزل بمونه خونه تا من برسم، سر راه یک کیک شکلاتی خوشگل و شمع خریدیم و رفتیم خونه سارا.

با غزل میز شام و کیک و بقیه چیزها رو آماده کردیم و سارا هم که استرس داشت غزل خونه تنهاست به احمد گفته بود سریع تر برگردیم خونه، ولی احمدجان حساب شده و مطابق با نقشه وقت گذرونده بود.


ادامه مطلب
[ جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

198. تولد مریم عزیز

امروز 21 آبانماه و تولد مریم جان بود.

من خونه بابا بودم و مسعود هم دانشگاه، صبح با مریم جان تماس گرفتم و تولدش رو تبریک گفتم، مریم و امیر و بچه ها هم تهران، خونه مادرشوهرش بودن.

مریم عزیز ان شاالله همیشه سلامت باشی و 120 ساله شی و سایت همیشه بالای سر گل پسرات باشه.

[ پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۵۵ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

191. تولد 60 سالگی مادر فریده مهربون

این هفته هم مسعود ماموریت بود و دیشب بابا اومد پیشم تا تنها نباشم و من که کلی حرف داشتم به خاطر اتفاقات امروز و ماجرای دوباره انتقالی... حسابی با بابا درد و دل کردم و آروم شدم.
 قبل از اومدن بابا، مادر و خاله اومدن خونه و من هم برای تبریک تولد مادر، رفتم پایین. شب قبل با مسعود رفتیم برای خرید و تو فرصتی که پیش اومده بود هم هدیه امیرعلی رو گرفتیم و هم از دفاکتو برای مادر یک ژاکت زیبا خریدیم. البته با وجود اینکه هدیه مادر آماده بود، گفتم پنجشنبه با مسعود میایم و هدیه اش رو میدیم.
امروز از مراسم سال بابابزرگ اومدم خونه، مسعود به خاطر ترافیک شدید هنوز نرسیده بود، باهاش تماس گرفتم و گفتم کیک بخره، راستش خیلی دلم میخواست اون شب پیش بقیه باشم ولی بابا و مامان گفتن چون به مادر قول دادیم بهتره برم خونه.
مسعود که اومد آماده شدیم و رفتیم پایین، خاله و زهرا هم اومده بودن و بعد از شام برای مادر تولد گرفتیم و هدیه مون رو دادیم.
شب خیلی خوبی بود و هم مادر خیلی خوشحال شد و هم به ما خیلی خوش گذشت.

ادامه مطلب
[ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۱نظر ]

172. تولد 6 سالگی آرمین عزیز

دیشب شب تولد آرمین بود، آرمین عزیز، پسر شیطون و دوست داشتی و خوشگل 6 ساله شد و من و مسعود تلفنی تولدشو تبریک گفتیم.


ادامه مطلب
[ چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]