تولد 35 سالگی مسعود
شرح در http://ssamas.niniweblog.com/ با عنوان تولد 35 سالگی بابا مسعود
شرح در http://ssamas.niniweblog.com/ با عنوان تولد 35 سالگی بابا مسعود
دیگه موکدا تاکید داشتم تولدم با چهارشنبه سوری مطلقا برگزار نشه.
برای تولد مسعود آماده شدیم، اول توسط همکارم از نوین چرم یک کیف زیبا سفارش دادم که تا عصری که می خواستم برم خونه به دستم رسید بعدم سورنا موند پیش عزیز و مامان سریع زیر بارون بدو بدو رفت و کیکی که از قبل انتخاب کرده بود و گرفت و سریع برگشت خونه و منتظر مسعود شدیم.
بله.....
الهی شکر....
33 سالگی هم بخیر و خوشی گذشت و ما قدم به دنیای 34 سالگی گذاشتیم.
از اوجایی که هر دو اسفندی هستیم میدونستم مطابق با سنوات گذشته، چهارشنبه سوری یه جشن تولد داریم.
زمان روی دور تند در حال گذر بود و سال 94 لحظه به لحظه به پایان خودش نزدیک می شد، رسما از چهارشنبه شب تعطیلات نوروزی ما شروع شد که البته تا قبل از سال نو، تعطیلات کاری محسوب می شد.
بعد از تمیزکاری آقا مرتضی در روز جمعه هفته گذشته و با مرخصی شنبه و تعطیلی یکشنبه بخش کثیری از کارها انجام شده بود، اما هنوز یک عالمه کار دیگه باقی مونده.
طبق روال برنامه تولدهای شرکت، در روزهای پایانی هر ماه برای متولدین اون ماه یک تولد مشترک داریم و این ماه نوبت من و همه اسفندیها بود.
از قبل ایمیل برنامه رو دریافت کردیم و طبق برنامه (94/12/25 ساعت 12:45) بعد از ناهار برای جشن تولد در آمفی تاتر جمع شدیم، من هم برای ثبت خاطرات این روز قشنگ دوربین عکاسی برده بودم.
تولد تولد تولدت مبارک، مبارک مبارک تولدت مبارک.
ان شا الله 120 سال بشی.
همسر عزیزم تولدت مبارک، از خدا میخواهم همیشه تنت سلامت باشه و سعادتمند و موفق باشی.
از شرکت که میاومدیم از آقای ناصری خواستم تا جلو قنادی لادن نگه داره تا برای مراسم تولد فردا کیک بخرم.
از قنادی دو تا کیک بزرگ و کوچیک یک شکل خریدم و بعدهم رفتم خونه.
برای امشب که چهارشنبه سوری بود هماهنگ کرده بودیم بریم خونه بابا و مامان و دورهم باشیم مثل هر سال. یکمی کارامو انجام دادم و بعدهم دوش گرفتم و با مسعود رفتیم خونه سارا، احمد رفته بود تا برای من شمع تولد بگیره، چون انگار باباناصر فراموش کرده بود شمع بخره و از احمد خواسته بود زحمتشو بکشه.
چند دقیقهای منتظر شدیم تا احمد بیاد و تو این مدت نزدیک بود بخاطر حملات چهارشنبه سوری ماشین و سرنشیناش منفجر بشن. خلاصه با سلام و صلوات خودمونو رسوندیم خونه باباینا.
رفتیم پشت بام و مثل سالهای گذشته بقیه همسایه ها هم روی پشت بام بودن و با تجهیزاتی که احمد آورده بود سرگرم شدیم.
بعد از خوردن سبزی پلو ماهی چهارشنبه سوری، مراسم تولدم شروع شد. بابا برام یک کیک شکلاتی خوشمزه خریده بود تولد تولد خوندیم و شمع 31 سالگی رو فوت کردم.
عزیز هم پیش ما بود.
آخر شب هم به خونه برگشتیم.
صبح فردا با کیکها رفتم شرکت و بعد از ناهار دومین مراسم جشن تولدم شروع شد، با همه همکارای خانوم جشن گرفتیم و کیک خوردیم و همه به خاطر من تو عکس یادگاری دست جمعی، کلاه ایمنی سرشون گذاشتن. کیک کوچیک رو هم بردم ساختمان اداری برای همکارای طبقه دوم.
چهارشنبه از شرکت که برگشتم مسعود با یه دست گل خوشگل اومد خونه و تولدمو تبریک گفت و قرار گذاشتیم برای انتخاب هدیه تولدم فردا بریم خونه مامان.
عصری با هم دوری تو خیابون پیروزی زدیم و در اون لحظات نهایی سال 93 تا پاسی از نیمه شب گذشته خونه ما در حال تعویض کاغذ دو دیوار بود.
روز پنجشنبه که روز اصلی تولدم بود، ظهر من و سارا و غزل رفتیم خونه مامان و باهم رفتیم بیرون و خریدهای نهایی رو انجام دادیم و بعدهم من و غزل رفتیم پاساژ طلا و بعد از انجام کارمون اومدیم خونه، عصرتر مادر و مسعود هم اومدن اونجا و من و مسعود باهم رفتیم بیرون و من هدیه تولدمو انتخاب کردم و قرار شد بعد از قیمت گرفتن از کیا خریدمونو انجام بدیم.
شب هم همگی به اتفاق رفتیم خونه ما و مسعود نذاشت که سارا و غزل برن خونه و زنگ زدتا احمد هم بیاد و به خاطر تولد من دورهم باشیم، مسعود از بیرون غذا گرفت، مادر هم کلی اصرار کرده بود که کیک بگیره ولی چون دیگه این دو روز کیک بازی داشتیم، نذاشتیم.
خاله لادن هم شب، با یک هدیه خوشگل برای تولدم اومد خونمون. مریم جان، موناجان و شادیجونم و خاله شعله هم برای تبریک تولدم باهام تماس گرفتن.
هدیه مامان و بابا
هدیه آبجی سارا و غزل جونم و احمد آقا
هدیه مادر
هدیه خاله لادن
هدیه خاله شعله
خاله لادن شب پیشم موند و تا خود صبح کار کردیم و خداروشکر کارای خونه تموم شد. امروز بعداز ظهرم بعداز اومدن از مراسم ختم پدرشوهر همکارم با مسعود رفتیم نزدیک خونه مامانینا و هدیهای که انتخاب کرده بودیم رو مسعود برام خرید.
هدیه همسر عزیز
امروز تولد مسعود بود.
از قبل باهم قرار گذاشتیم که عصری یه جشن دونفره داشته باشیم.
همیشه تولد ما اسفندیا به استرسهای اسفند اضافه میشه، تو شرایط بهم ریختگی خونه و خانه تکانی و خرید باید آماده باشیم برای جشن تولد.
امروز هم خونه حسابی بهم ریخته بود از صبح درگیر کمدها بودم. بعد از بسته شدن پروژههای کاغذ دیواری، پرده و کاشی آشپزخونه که از مهرماه به جریان افتاده بود، تمام این هفته رو هم درگیر مرتب کردن کابینتها و کمدها بودم.
عصری مادر بدحال شد و دیگه بالا پیش ما بود و شب هم که میخواستیم بریم بیرون اصرار کردیم تا با ما بیاد.
از قبل در مورد هدیه مسعود تصمیم گرفته بودم و میخواستم یک ساعت تیسوت ست ساعت خودم براش بخرم. هرچقدر هم که مسعود مقاومت کرد راضی نشدم.
اول از خیابون پیروزی، مادر کیک تولد مسعود رو خرید و بعد هم از نمایندگی تیسوت هفت حوض ساعت مسعود رو خریدم و رفتیم seven sky.
عکس تولد گرفتیم و بعد ازشام به خونه برگشتیم، مادر هم شب پیش ما بود.
هدیه تولد مسعود
همسر عزیز و مهربونم میلادت مبارک. آرزو میکنم تا همیشه سلامت و سربلند باشی.
از قبل تصمیم داشتیم برای هدیه تولد گوشی بخریم.
انتخاب من iphon 5s بود و مسعود هم به هیچ وجه راضی به خرید آیفون نبود و انتخابش LG G2 بود. تو شلوغیهای قبل از عید وقتی برای خرید گوشی نشد و بعد از اون هم تو تعطیلات عید چندباری به بازار موبایل و نمایندگی مرکزی مه تل سر زدیم که هربار بسته بودن و موفق به خرید نشدیم.