266. فروشنده
265. watch
یک سپاس ویژه...
از خدا...
برای همه لطف و مهربونیاش...
به خاطر تو...
به خاطر حضور تو...
و به خاطر همه مهربانی های تو
و قدرشناسی هایت.
ممنون بابت تلگرام امروز...
264. طبیعت گردی در آهار
برای این جمعه تصمیم داشتیم یه گل گشت دو نفره داشته باشیم به روستای آهار.
پنجشنبه حسن دوست مسعود تماس گرفت و گفت می خواد برامون نذری بیاره، منم به مسعود گفتم برنامه فردا رو بهشون بگه تا اگر دوست داشتن همراه ما بیان. بین دوستای مسعود و برنامه های دورهمی که داشتیم حسن و فائزه بیشتر از بقیه اخلاقاشون با ما جور بود و از معاشرت باهاشون حس خوبی داشتم.
بالاخره قرار شد صبح فردا ساعت 8 حرکت کنیم به سمت آهار. من هم برای ناهار الویه درست کردم و صبح بعد از حرکت خرید نان و چای و ... برای صبحانه انجام شد.
263. خوب یا بد ...
خوب یا بد...
من هم اینطور آموخته شدم.
یاد گرفتم از کاه خود کوه نسازم برای دلسوزی و دلداری دیگران.
خوب یا بد...
در سینه ام حبس شد
غمهایی که عالمی را غمگین میکند.
خوب یا بد...
ادامه مطلب
262. نگاه خدا
گاهی یادمان میرود که تو اینجایی...
یادمان که نه ...
اما شاید گمت میکنیم در اماها، شایدها، کاش های بیهوده این و آن، اینچنانی و آنچنانی
اما باورش آسانتر از هر اتفاقی است.
حضور تو را میگویم.
اندک نگاهی که باشد عالمی زیرو رو میگردد.
من هر روز معجزه حضور تو را با تمام وجودم احساس میکنم.
اما نمدانم چرا باز گاهی دلم به خرامان دیگری میرود.
من تو را دارم بهترین و ناب ترین ...
مصلحت آن است که تو مقدر میکنی...
و من تسلیم محض.
الهی آن ده که آن به
و مگذار مرا به که و مه
آمین
261. چهل و چهارمین ماهگرد حلقه هامون
دست در دست رفتیم برای سپری کردن چهل و چهارمین ماهگرد حلقه هامون.
این بار رستوران ایتالیایی ژولی و یک استیک دو نفره عالی...
260. خلق گونه
امروز صبح با مسعود رفتیم دنبال مامان و بابا تا باهم بریم زیارت اهل قبور.
خیلی وقت بود که بهشت زهرا نرفته بودم، بابا و مامان رو برداشتیم و عمه ها هم چند دقیقه ای زودتر از ما حرکت کردن. همه باهم سر مزار بابابزرگ و عزیز بودیم و بعد هم آقای فارسی.
از بهشت زهرا به پیشنهاد مسعود رفتیم میدان بهمن و ناهار به صرف دل و جگر و سایر امعا و احشا گذشت.
در این میان آقای نانوا هم انواع و اقسام مدل نانها رو می پخت و به ما میداد.
آدمها در هر کاری میتونن خالق باشن و ذهن پویا داشته باشن حتی نانوایی که به نظر میرسه یک سبک و سیاق و یک فرمول مشترک داره، اما ذوق و سلیقه آدمها میتونه خالق زیبایی ها در کارشون باشه.
بعد از ناهار بابا و مامان رو رسوندیم و به خونه برگشتیم.
259. سفر بلغارستان تابستان 95
ادامه مطلب
258. تولد آرمین عزیز
امروز تولد آرمین گلی بود و من و داییش از هفته قبل با توجه به پرکار بودن این هفته تایم گذاشتیم و هدیه ایی رو که مد نظرم بود خریدیم. البته چون دوست داشتم از این مدل دستبندها آرمان هم داشته باشه برای هردوشون خرید کریدم و هدیه آرمان رو هم همون روز دادیم.
من و مادر از خونه به اتفاق بقیه و مسعود هم از مشاور اومد خونه مریم جان و بعد از کلی بزن و برقص بچه ها بالاخره رضایت دادن که موزیک قطع شه، البته دیگه انقدر بچه ها سرخ شده بودن که من واقعا می ترسیدم طوریشون بشه. رقص رپی سلام بامرامشون هم که کلی ما رو خندوند.
آرمین شیطون تولدت مبارک ان شاالله همیشه شاد و سلامت باشی.