227. سی و هفتمین ماهگرد حلقه هامون

این ماهگرد ماه تولدی را خیلی دوست دارم، هرچند روزهایش پرکار است اما زیباست و پر انرژی.

با بابا ناصر رفتیم پیش دکتر قاسمی، حالم خوب نیست.

اما خدا هست و من بهش شدیدا ایمان دارم.

بقیه همه وسیلن، ابزارن.

یکی هست که منو عاشقانه دوست داره و نمیزاره دلم بگیره.

خدایا...

[ دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

226. روز من

بعد از یکسال دوباره همه کنار هم جمع شدیم تا کارنامه عملکردمونو ببینیم.
هر چند 93 مثل 91 برای ما به بهترین شکل سپری شده بود اما اتفاقات ابتدای امسال تا حدود زیادی شیرینی 93 ور در کاممون تلخ کرد.
تحلیل ها طی شد، ارائه حوزه های مختلف و پنل تخصصی با شور همیشگی مهندس ... و اینبار حضور افتخاری رئیس بزرگ آقای دکتر ....
بخش آخر هم که تقدیر بود.

ادامه مطلب
[ پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۵۴ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

225. باران که می‏‏ بارد

نفس، نفس و بازهم نفس.

مگه میشه انقدر نزدیک باشی و من نفس نکشم حضورت رو.

مگه میشه با قطرات بارون عشق بازی کنیم و من حال خوبی نداشته باشم.

دستامو ملتمس زیر بارون رحمتت گرفتم و فاصله بین دوساختمونو دعا کردم اینبار بیشتر از همه برای دختر ساسان.


ادامه مطلب
[ چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

224. ماه خوبم

اسفندم! آمدی؟

آمدنت میمون مبارک.

آمدی با هزار زیبایی و شادی، آمدی تا خاطرات تلخ امسال را با شیرینیت برایم با خاطره سالی خوش به پایان ببری.

تو که می آیی، سرزمینم بوی شادی دارد.

تو که می آیی شوق می آید.

اسفندجان خوش و خیر باش برای همه.

اسفندجان با سلامت و سعادت و دلخوش به پایان برسان روزهای 94 را برایمان.

ماه خوبم خوش آمدی.

[ شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۴۵ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

223. روز پاسداشت مقام زن 94

بله...

با اینکه من روز بهمنگان تبریک گفته بودم که البته مسعود یادش نمی اومد، خودش اسفندگانو با یک روز تاخیر تبریک گفت.

از دانشگاه که اومد کلی پلیس بازی درآورد تا برسه خونه، البته با یک دسته گل زیبا، منم یادش انداختم که امروز 30بهمنه و یک روز تاخیر داشته.


[ جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۵۳ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

222. خبرهای خوب

بهترین اتفاق امروز...

یه روزایی تعدادمون خیلی کم بود، 3 یا 4 نفر، من که اومدم 70 یا 80 نفر و حالا امروز با مدیریت خوب مهندس ... شدیم یه جامعه تقریبا 400 نفری در دل شرکت پرافتخار ...
هر کدوم از ما با رسالتی که داریم در گوشه ای از این مرز و بوم در تلاشیم تا همه سلامت به خونه هاشون برگردن.

و من لحظه لحظه زندگیم خدا رو شکر کردم به خاطر حضور در این مجموعه، به خاطر توانایی که خدا بهم داد و با تکیه بر بنیه علمی و تجربم تونستم جذب این مجموعه بشم و حالا در آخرین روزهای سال 94 بعد از شش سال خدمت در .... خبرهای خوبی می‏شنوم از برتر شدن و بهتر بودن.

خوندن پیامهای مهندس، زیباترین لحظات امروز رو برام ساخت و خستگی یک روز پرکار از تنم بیرون رفت، خدا رو یکبار دیگه از ته دل شکر کردم به خاطر همه آدمهای خوب اطرافم که ازشون انرژی مثبت میگیرم، کمک میگیرم برای رشد خودم برای ارتقا شرکتم و برای بهتر بودن.

خدای عزیزم شکرت.
[ يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۴ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۱نظر ]

221. طنین زیبای صبحگاه

هر روز که چشمها باز میشه و میفهمی زنده ای، فرصت دوباره ای داده میشه برای تمرین انسانیت.

برای تمرین زیستن و البته بهتر زیستن.

برای تمرین مهربانی و همدلی.

برای اینکه از زمانت از حضورت بهترین بهره رو ببری، برای اینکه وقت بیشتری بدی به ارزشهای زندگیت و هر روز شمار بیشتری از بی ارزشها و کم اهمیتها رو حذف کنی.

و حالا، این روزها، این هفته ها، چشمهامو رو که باز میکنم اندکی بعد صدای الله اکبر بلند میشه.

چقدر طنین این صدا برام آرامش بخشه و دلم قرص میشه که کسی هست که امروزهم مثل روزهای پیش هوامو داره.


ادامه مطلب
[ يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۲۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

220.دعایت کردم

مریضی از هر نوعش بده، اما بازهم مریض جسمی که باشی برات دارو تجویز می‏شه، با کمی رسیدگی، با کمی رعایت و ... سالم میشی، اما روح که مریض میشه...

متاثر شدم، متاسف شدم.

 کاش خدا کمکش کنه، برای بهتر شدن.


ادامه مطلب
[ شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۵۲ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

219.بهشت من

خدایا شکرت.

به خاطر همه لطفی که نو بزنگاه های زندگی به من داشتی، شکرت به خاطر همه توجه و مهربانیت به من.

شکرت که همیشه تو لحظات حساس چاره سازم میشی.

ازت ممنونم به خاطر این فرصت.


ادامه مطلب
[ پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۱۴ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

218. محل کار دوست داشتنی من

جلسه شنای امروز عالی بود و تونستم یک شنای دیگرو کامل یاد بگیرم. امروز همه خوب بودیم و مربی کلی ازمون تعریف کرد.

بعد از یک شنای دلچسب و برف سپیدی که زمین شرکت رو کم کم می‏ پوشوند، چیز دیگه‏ ای که حالمو خیلی خوب کرد تعریفهای پریساجون از مهد شرکت بود، پری که بعد از مرخصی زایمان هفته های اول برای بی قراری های یاسمن و سپردنش به مهد نگرانی های زیادی داشت امروز با گذشت چندهفته کاملا خیالش راحت بود و از برنامه هایی که مهد برای یاسمن گذاشته بود، تعریف میکرد و میگفت انقدر با حوصله برای یاسمن وقت میذارن و باهاش بازی میکنن که گاهی فکر می کنم حتی اگر خودم هم تو خونه بودم هم چنین حوصله ای نداشتم. جالب تر از همه فیلمی بود که از مربی های مهد و یاسمن دیدیم. 

وقت گذاشتن و تلاش عمو موسیقی برای برقراری ارتباط با یاسمن و بالاخره کشفی که برای آروم کردن یاسی خانم داشتن،جالب بود.

دریافت


ادامه مطلب
[ دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۲۸ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]