237. تعطیلات نوروز 95
ادامه مطلب
ماهگردهای 95 ...
الهی همگی خوش باشد و خرم.
اولین ماهگرد 95...
یک شب فوق العاده در کنار عزیزانم، شاد و آرام.
با سرور میلاد حضرت زهرا.
لحظه ای مکث کردم، خواستم جوابی بدم، اما یادم اومد که تکلیف خودم رو با این آدم روشن کردم.
چرا وقتی قبولش ندارم و نه خودش و نه حرفاش برام مهم نیست باید جوابش رو بدم.
خدایا ازت ممنونم به خاطر ...
خدایا ازت ممنونم برای قدرتی که برای حذف بعضی آدمها از زندگی بهم دادی.
امشب با هم خیلی راجع به این قضیه صحبت کردیم.
راجع به دروغ... راجع به آدمای دروغگو...
یه وقتایی برای حفظ بعضی آرمانهایی که عدم حفاظتش آسیب جدی ایجاد میکنه، برای حفظ جان یک انسان، برای حفظ آبروی یک انسان مجبور میشی که دروغ بگی، که اگر نگی ممکنه عواقب جبران ناپذیری داشته باشه.
دروغ گفتن حتی از این نوعش هم سخته، سخته چون به هرحال دروغه ولی حداقل آرمشی داری که با این دروغ سبب ساز خیری بودی.
94 با تمام خوبیها و بدیهاش به روز پایان رسید.
شنبه صبح زودتر از خواب بیدار شدم و تا مسعود بیدار شه کلی کار انجام دادم و بعد هم با هم رفتیم خونه سارا تا پرده اش رو درست کنم، یک صبحانه مفصل اونجا خوردیم و بعد هم راه افتادیم، اول از رزین تاژ، گل خریدم و بعد هم رفتیم هفت حوض تا برای سفره هفت سین خرید کنم، روز آخر سال و ترافیک و ترافیک، با کلی سلام و صلوات از یه راه خوب و بدون ترافیک سریع رسیدیم خونه و مسعود رفت برای خریدهای فنی و ابزار و مته و من هم مشغول مرتب کردن خونه شدم.
تمام کارها بالخره تموم شد و بعد از خوردن سبزی پلو ماهی شب عید، هفت سین رو چیدم و بعد از اون هم برای خرده کاری های باقی مانده تا خود صبح و لحظه تحویل سال بیدار موندم.
تو اون بدو بدوهاو نفس های آخر سال 94 صدای خوب خدا که بلند شد وضو گرفتم و بعد از نماز صبح برای شادی روح عزیز و بابابزرگ نماز خوندم. به یاد همه خوبیهاشون، به یاد همه جوش و خروشهای نوروز خونه قدیمی، به یاد صفای دلهاشون و به حرمت همه مهربانی ها، از خودگذشتن هاشون و همه اون چیزاهایی که به من آموختن.
راستش هنوزم باورم نمیشه ....
زمان روی دور تند در حال گذر بود و سال 94 لحظه به لحظه به پایان خودش نزدیک می شد، رسما از چهارشنبه شب تعطیلات نوروزی ما شروع شد که البته تا قبل از سال نو، تعطیلات کاری محسوب می شد.
بعد از تمیزکاری آقا مرتضی در روز جمعه هفته گذشته و با مرخصی شنبه و تعطیلی یکشنبه بخش کثیری از کارها انجام شده بود، اما هنوز یک عالمه کار دیگه باقی مونده.
طبق روال برنامه تولدهای شرکت، در روزهای پایانی هر ماه برای متولدین اون ماه یک تولد مشترک داریم و این ماه نوبت من و همه اسفندیها بود.
از قبل ایمیل برنامه رو دریافت کردیم و طبق برنامه (94/12/25 ساعت 12:45) بعد از ناهار برای جشن تولد در آمفی تاتر جمع شدیم، من هم برای ثبت خاطرات این روز قشنگ دوربین عکاسی برده بودم.
تولد تولد تولدت مبارک، مبارک مبارک تولدت مبارک.
ان شا الله 120 سال بشی.
همسر عزیزم تولدت مبارک، از خدا میخواهم همیشه تنت سلامت باشه و سعادتمند و موفق باشی.