77. خاطرات روز جمعه: روز خانواده
جمعه رفتیم واسه خونه بخاری بخریم چون ساناز دیگه واقعا سردش شده بود شب قبلش.
قبل از مامان گفت من یه دونه اضافی دارم رفتیم دیدیمش اتفاقا خوبم بود، تصمیم گرفتیم بریم مدل های دیگه رو هم ببینم وبعد تصمیم بگیریم. رفتیم امین حضور اونجاهم چیزی نپسندیدیم و قرار شد همون بخاری مامان رو استفاده کنیم سانازم دید بهترین موقعیته که پول بخاری رو یه چیز دیگه بخره منم پیش خودم گفتم امروز روز خانواده س بریم خرید که سانازم خوشحال بشه.
ادامه مطلب