57. اولین افطاری خانه ما
واقعا الان تو آمپاسم.
موندم ساناز این همه انرژی رو از کجا آورده (هر چند پنجشنبه یه کم خوابیده بود البته فقط یه کم) اما نمیدونید چه کولاکی کرد جمعه، اونم با زبون روزه، واقعا ازش ممنونم.
ادامه مطلب
واقعا الان تو آمپاسم.
موندم ساناز این همه انرژی رو از کجا آورده (هر چند پنجشنبه یه کم خوابیده بود البته فقط یه کم) اما نمیدونید چه کولاکی کرد جمعه، اونم با زبون روزه، واقعا ازش ممنونم.
تا میام هواسمو جمع کن یه متن خوب بنویسم کار پیش میاد برام . فقط همینو بگم فک کنم کافی باشه :
دوستت دارم.
دلم میخواد تو بغلت یه اقیانوس گریه کنم تا حالم بهتر شه و بازم گرمای بودنتو احساس کنم.
دلم خیلی هوا تو کرده، خیلی، خدا، فقط خودتی که میدونی چقدر بهت وابستمو دوست دارم.
هواتو کردم
منه حیرون تو اینروزا هواتو کردم
دلم میخوادت
میخوام بیام تو آسمون دورت بگردم
صدای پاهات برام آرامشه.
وقتی دوون دوون میای تا دوباره کنارم باشی.
دسته گلت خیلی زیبا بود.
بیشتر از اون احساست.
دوست دارم همسر مهربونم.
امروز روز هفتم و آخرین روز حضور در kl
صبح از خواب که بیدار شدم یه کم جمع و جور کردم و بعد سر لپ تاپ بودم.
ناهارو خوردیم و با آیدین و مسعود رفتیم بیرون امروز یک برنامه فشرده داشتیم.
روز ششم حضور در kl
امروز قرار بود طبق برنامه از mid valley دیدن کنیم و شب هم بریم یه کلاب ایرانی به نام shisha lounge
امروز روز پنجم حضور در kl است.
روزی پر از شادی و لذت گذشت.
صبح ساعت 9:40 از خواب بیدار شدیم و با تاکسی که خبر کرده بودیم ساعت 10:45 به سمت سان وی لاگون به راه افتادیم.
مسیر حرکت مثل سایر روزها زیبا و سرسبز بود، سان وی لاگون هم که به اندازه یک شهر زیبا و دیدنی.
امروز روز چهارم حضور ما در kl
صبح بریتانی برامون تاکسی خبر کرد و ما رفتیم به سمت klcc، طبق برنامه قرار بود امروز آکواریومو ببینیم.
تاکسی ما رو اونجا پیاده کرد و با تهیه دو بلیط 50 رینگتی وارد آکواریوم شدیم.
امروز روز سوم حضور در kl
خاله که برگشته ایران و آیدین هم برای عکسای تبلغاتی puma رفته استدیو.
من و مسعود طبق قرار قبلی با راننده ایی که روز اول مارو از فرودگاه آورد خونه خاله،اومدیم putrajaya
صبح خاله ساعت 8:30 از خواب بیدارمون کرد و 9:30 رفتیم بیرون.
سر خیابون تاکسی سوار شدیم و تا داخل شهر رفتیم و از اونجا بلیط اتوبوس گرفتیم برای genting highland