177. سی و یکمین ماهگرد حلقه‏ هامون

ماهگرد سی و یکم که رسید من در تب و تاب سفر کیش بودم، قبل از سفر دوبی مامان گفت که خاله لادن تصمیم داره همشونو برای سفر مهمون کنه اول هم قرار بود برن دوبی، ولی چون احمد و بابا نذاشتن، خاله لادنم به سفر کیش رضایت داد.

و قرار شد من بعد از مسافرت کارهای سفرشونو پیگیری کنم.

بعد از کلی بالا و پایین کردن آفر تورها و هتل‏ها در نهایت براشون جداگانه بلیط پرواز و هتل رو گرفتم و هرچقدر هم اصرار کردن که برای خودمم بگیرم قبول نکردم، چون دقیقا دو هفته دیگه ممیزی بود و یک دنیا کار و مرخصی گرفتن خیلی سخت بود.

امروز بالاخره به اصرار غزل دلو زدم به دریا و به مدیرم گفتم و ایشون هم موافقت کرد ولی قیمت هتل و بلیط خیلی بالا رفته بود، فعلا تا فردا منظر می‏مونم تا ببینم قسمت چی میشه.

البته چند دستی لباس آماده کردم تا فردا با خودم ببرم که اگر رفتنی شدم وسیله همراهم باشه.

تا فردا...

اینم هدیه من شد برای این ماهگرد:

مرسی...

[ سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۲۵ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

176. سفر به سرزمین برجها- پارت 3

سه شنبه شب سعی کردم اکثر چیزهایی رو که برای مسافرت احتیاج داریم بردارم، چهارشنبه هم از شرکت رفتم خونه مامان و مسعود هم شب اومد اونجا و بعد از خوردن شام و خداحافظی با مامان، بابا، سارا و غزل و تلفنی با احمد و مریم و امیر عازم خونه شدیم.
بعد از رسیدن به خونه هم تا 12 شب مشغول بودم و درنهایت صبح ساعت 4 بیدار شدیم و آخرین چیزها رو هم جمع و جور کردیم و بالاخره ساعت 4:45 از خونه حرکت کردیم.
تو اون ساعت صبح از خلوتی خیابونها لذت بردیم و بالخره بعد از کلی چرخیدن در پارکینگ فرودگاه به خاطر نبودن جای پارک و در آخر پیدا کردن یه جای خوب زیر سقف ساعت 6 با آسانسور به طبقه پروازهای خروجی رفتیم و وارد فرودگاه امام خمینی شدیم.

ادامه مطلب
[ دوشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۱۴ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

175. سفر به سر زمین برجها- پارت 2

بالاخره بعد از کلی پیگیری و زنگ زدن‏های متوالی به آژانس و استرس بیخودی که نکنه ویزا نیاد، هتل CONFIRM نشه، پرواز راه نده، آژانس کلاهبردار نباشه و ... ویزا، وچر هتل و بلیط های پرواز دستم رسید و تاحدود زیادی نگرانیهام برطرف شد. 

دیروز از برنامه ورزش شرکت استفاد نکردم و برای اینکه به کارهای نزدیک ممیزی برسم همین ساعاتو مرخصی گرفتم، اول در بانک ملی سر بلوار، بدون معطلی و با سفارش همکار مالی شرکت عوارض خروج از کشور که به ازای هر نفر 75000 تومان بود رو پرداخت کردم وبعد هم رفتم دنبال گرفتن ارز سیاحتی.

بعد از یه دلخوری به خاطر انجام نشدن کارم در بانک و اعتراض گونه‏ای به مسئول مالی شرکت و پیگیری ایشون، آقای رئیس و معاون صندوق که برای کنترل ATMها به شرکت اومده بودن دوباره منو با خودشون بردن و در اندک زمانی همه کارها به خوبی انجام شد و با حواله ارزهای مسافرتی از بانک خارج شدم و اتفاقا چون روز شانسم بود با همکارای شرکت که برای گرفتن وام به بانک اومده بودن به شرکت برگشتم.

اینم از اتفاقای جالب و البته نادر دیروز که اندر احوالات سفر رخ داد.

به قول آقای... کدوم بانکی چنین خدماتی داره با ماشین شاسی بلند رئیس بانک میان مشتری رو از محل کار میبرن بانک و کار بانکیشو انجام میدن.

دیروز کلی سر این اتفاق خندیدیم.



[ سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۸ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

174. روز دختر 94

مهربانم، روزت مبارک.

امروز به نام توست.

برای تو.

و من چون همیشه روزهایم، برایت سلامتی، موفقیت، سعادت، پاکی و قلبی مملو از عشق و آرامش آرزو کردم.

روزت مبارک دردانه دختر زندگیم.


ادامه مطلب
[ يكشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

173. سفر به سرزمین برجها- پارت 1

امروز از آژانس مسافرتی رزرو پروازو خبر دادن ولی confirm هتل هنوز نیومده بود و امیدوارم مشکلی ایجاد نشه و همون هتلی که انتخاب کردم تائید شه.

نمیدونم این خوبه یا بد که انتخاب و برنامه‏ریزی سفر همیشه به عهده منه.

بالاخره با کلی بالا و پایین کردن تقویم کاری و زمان ممیزی‏ دیدیم به هیچ وجه جور در نمیاد که آخر شهریور یا اول مهر به سفر بریم. ممیزی من پایان شهریور و ممیزی مسعود پایان مهر بود و این دوماهی بود که نمیتونستیم خیلی راحت برای سفر مرخصی بگیریم.

بعلاوه اینکه مسعود واقعا مرخصی نداشت و مجبور بودیم جایی رو برای سفر انتخاب کنیم که چهار روزه باشه.

اول برای تعطیلات بیستم مرداد برنامه ریزی کردیم ولی چون تعطیلات شهادت بود و مسافرت تفریحی در این تایم رو دوست نداشتم و هم برای برنامه‏ریزی سفر و رزرو تور فرصت کمی بود بی‏خیال شدیم و بعد از کلی جابه جایی زمانی و بررسی کارها و برنامه ها، زمانمونو موکول کردیم به 29 تا 1 شهریور. تصمیم‏گیری برای زمان سفر بیشتر از چند روز زمان برد.


ادامه مطلب
[ چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۵۵ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

172. تولد 6 سالگی آرمین عزیز

دیشب شب تولد آرمین بود، آرمین عزیز، پسر شیطون و دوست داشتی و خوشگل 6 ساله شد و من و مسعود تلفنی تولدشو تبریک گفتیم.


ادامه مطلب
[ چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

171. سی‏ امین ماهگرد حلقه هامون

دیشب ازت پرسیدم: امروز چندمه؟

واسه تولد آرمین سوال می‏کردم که یادمون نره تبریک بگیم.

گفتی دهم.

بعد پشتش سریع گفتی آخ آخ قسطامو ندادم.

همین طور که داشتم نگات می‏کردم خندیدی گفتی آهان راستی ماهگرد حلقه هامون هم مبارک.

خدایی خیلی باحالی... این قسطای تو تموم شه من تازه میفهمم زندگی یعنی چی، انقدر که به قسطا و تاریخ سررسیدشون فکر می‏کنی به هیچ چیز و هیچ‏کس فکر نمی‏کنی.

هر روز که می‏گذره بیشتر عاشقت میشم.

همسر مهربونم دوست دارم.

مرسی که به خاطر من تلاش می‏کنی.

مرسی که به دل من راه میای و خیلی از حد و مرزاتو تغییر میدی تا من خوشحال باشم. 

[ يكشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

170. گینس

امروز زودتر برگشتم خونه، واقعا خسته بودم.
چهارشنبه تا ساعت 5 موندن و پنجشنبه‏های کاری مجالی برای استراحت نمی‏ذاره.
بعلاوه که عمه مرضیه هم این هفته، جمعه عمل قلب داشت و روز تعطیل جمعه هم دقیقا مثل یک روز کاری 5:30 از خواب بیدار شدم.
خونه که رسیدم خوابیدم و حتی با صدای مسعود هم از خواب بیدار نشدم.
ساعت 8 شب به زور چشمامو باز کردم.
مسعود صبح که بهم زنگ زد پیشنهاد داد عصری بریم سینما. ساعت 8:15 بود که از خونه راه افتادیم، اول مهدی شام خوردیم و بعد هم رفتیم سینما ماندانا.
اصلا حواسمون نبود که امروز بلیط ها نیم بها بود، سینما فوق العاده شلوغ بود.
بلیط نهنگ عنبر رو خواستیم که گفتن ظرفیت سالن تکمیله و مجبور شدیم بلیط گینسو بگیریم.
شب خوبی بود، حال و هوام عوض شد.

مرسی همسر عزیزم.
[ سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

169. سفر شمال تابستان 94 (تعطیلات عید فطر)

چهارشنبه ساعت یک بود که مسعود بهم زنگ زد و گفت برای شمال برنامه ریزی شده و من دوست دارم برم یانه؟ چون از قبل‏تر با مامان و سارا برای تعطیلات عید فطر برنامه ریخته بودیم که بریم جاده چالوس برای ناهار.

مسعود گفت اول به مامان زنگ بزنم چون قبلا با اونها هماهنگ کرده بودیم و اگر همه چی اوکی بود بهش خبر بدم. 


ادامه مطلب
[ يكشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

168. تولد 12 سالگی غزل عزیزم

چهارشنبه 17 تیرماه تولد غزل بود و من که روز گذشته هم مرخصی داشتم، حسابی خودم رو برای چهار روز تعطیلات آماده کرده بودم. هرچند که تعطیلات سوگواری معمولا دلچسب نیست ولی به هرحال فرصت خوبی بود برای استراحت و شب زنده داری های شب قدر.

سه شنبه صبح اول رفتم برای آزمایش و بعد از اونجا چون قصد خرید مانتو اداری داشتم رفتم هفت تیر و بعد از کمی گشتن و پیدانکردن مانتو دلخواه با مترو رفتم سمت خونه مامان.


ادامه مطلب
[ جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]