71. روز عرفه 92

این روزها جه روزهای با عظمتی است ...

موسی به طور میرود ...

فاطمه به خانه علی ...

ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه ...

محمد با علی به غدیر ...

حسین با تمام هستیش به کربلا ...

خدایا چگونه سپاست گویم که عرفه‏ای دیگر فرصت بندگیم دادی.

خدایا چگونه سپاست گویم که عزیزانم را برایم حفظ کردی.

خدایا چگونه سپاست گویم که همواره برایم خیر، رحمت و برکت خواستی و من بنده قدردانی نبودم.

خدایا تو خود میدانی که مرا جز تو پناهی نیست.

بی پناهم مکن ...

[ سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۴۱ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

70. آدمای بی‏صفا

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
[ دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۳ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

69. روز مهر از ماه مهر

امروز مهرگان بود، روز مهر از ماه مهر

دهمین روز ماه مهر از تقویم شمسی، این دهمین، هشتمین ماهگرد حلقه هامون بود.

و بابا امروز برای همیشه قلبش تپیدن گرفت.

یه باطری جاخوش کرد زیر پوستش و نگهبان قلب بابا شد.

چقدر امروز سخت گذشت، چقدر امروز دیر گذشت تا بشه 5 بابا بره اتاق عمل تا بشه 6 و عملش تموم شه، هزار بار به خدا رسیدم.

اما حالا هم خیالم راحته، هم خیلی خوشحالم، احساس سبکی و راحتی میکنم. حالم عالیه، عالیه عالی ...

امروز بهترین ماهگرد و بهترین مهرگان زندگی من بود.

خدایا میدونی چقدر ازت ممنونم؟

میدونی چقدر دوست دارم؟

میدونی چقدر عاشقتم؟

مرسی خدای خوبم که مثل همیشه کنارم بودی، مرسی که دستامو رها نکردی، مرسی که رومو زمین ننداختی.

خیلی دوست دارم خدا...

[ چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۲۸ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

68. هشتمین ماهگرد حلقه‏هامون

فردا هشتمین ماهگرد عقدمونه، امیدوارم که به حق امام هشتم بابا ناصر عملش خوب انجام بشه و شیرینی این روز چند برابر بشه.

 

[ سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۱۰ ب.ظ ] [ MasouD ]
[ ۰نظر ]

67.بابای عزیزم

چشمهایم پر از اشک می‏شود ...قلبم سنگینی میکند و نفسم به شماره میافتد...

 همه می‏گویند مادر بودن سخت است، پدر بودن سخت است...

اما من می‏گویم: فرزند بودن شاید از همه سخت‏ تر است...

آن هم فرزند دختر بودن...

آن هم وقتی قلب پدر نای تپیدن نداشته باشد...

حاضری قلبت را بدهی تا کوچکی و اندکی از سایه سرت کم نشود.

چشمهایم که پر از اشک می‏شوند بیشتر سپاست می‏گویم.

یادم می‏آید که هنوزم مرا به یاد داری...

یادم می‏اوری که گاهی تجربه کنم حس عشق، به عزیزانم را

یادم می‏اوری که بودن را، زیستن را، شاد بودن را و مهمتر از همه سلامتی را قدر بدانم

خدایا چگونه سپاس گویمت برای اینهمه بزرگی

اما هم تو میدانی و هم من

که بدون او هیچم...

الهی به آنچه می‏دانی تابش را ندارم امتحانم مکن.

به آنچه میدانی بیشتر از طاقت من است مرا نیازما.

که نمی‏خواهم بنده شرمنده تو باشم.

یا رب العالمین

ایاک نعبد و ایاک نستعین

[ شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۲۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]