157. سفر کیش اردیبهشت 94

بعد از یک فروردین سخت و رخوت بار که آغاز خوبی برای شروع یکسال خوب نبود، تصمیم به سفر گرفتیم.

البته از همون موقع که روزهای سخت و پر فراز و نشیب پایانی فروردین‏ماه رو می گذروندیم قصد سفر داشتیم و مدام آفر تورهای آنتالیا رو میدیدیم ولی شرایط جسمانی من اجازه نداد و بعد هم که تصمیم گرفتیم همین نزدیکیا بریم، تور کیش پرشده بود.

خلاصه سفر ما به  عید مبعث موکول شد.


ادامه مطلب
[ يكشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۴۵ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

156. روز پدر 94

مردی، در چشمان مهربان تو، در صمیمیت صدای تو، در دستان پرمهر تو برایم معنا می‏شود.

روزت مبارک بهانه زیستنم.

روزت مبارک بهترین پدر دنیا.






[ يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

155. بیست و هفتمین ماهگرد حلقه هامون

زندگی دوباره جریان پیدا کرد البته با پیگیری های در جریان لازم.

خدایا...

دستامو رها نکن.

هنوز نگرانم و سردرگم.

[ پنجشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

154. مثبت یا منفی

صفحه اجتماعی دکتر حلت رو تو اینستاگرام می دیدم این متن توجهم را جلب کرد:

بعضی آدمها لیاقت حرمت و احترام را ندارند، چه بخواهیم و چه نخواهیم بعضی از آدمهای جهان بیمارند، عصبی هستند، شعور کافی برای ارتباط بیشتر را ندارند، پر از عقده و کمبود هستند، از این افراد باید دوری کرد، ارتباط را قطع کرد، که اینها به اندازه کمبودهایشان دیگران را آزار می دهند.

جالب بود...

دکتر حلت هم با این همه اندیشه مثبت، اینگونه منفی نوشته.

اما حقیقت همینه، هرچقدر هم که خوب و مثبت باشی، آدمهای منفی و بیماری در محیطت پیدا میشن که تنها راه مثبت موندن کات کردن روابط با اونهاست.

روزهای کوتاه عمر و زندگی واقعا ارزش خیلی چیزها رو نداره، حداقل تو این هفته هایی که گذشت بیشتر از پیش بهم ثابت شد.

یکی از اون چیزهای بی ارزش هم وقت گذاشتن برای این آدمهاست. این که دیگران چی میگن، چه جوری رفتار میکنن، چه جوری زندگی میکنن، چه نظری راجع به من دارن و ... فقط به خودشون مربوطه.

من، منم. با دنیای خودم، با همه چیزهایی که دوست دارم، با همه چیزهایی که دوست ندارم، با همه چیزهایی که شادم میکنه با همه چیزهایی که بهم لذت زندگی میده و این فقط به خودم مربوطه.

بی خیال این آدما...

[ يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۱۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

153. دوباره از نو

دیروز جشن شرکت بود.

یه باغ تالار زیبا، با همه همکارای دوست داشتنی و خانوداه هاشون.

چقدر دلم برای همه تنگ شده بود، دوست داشتم زودتر شنبه بشه و به کارم برگردم.

دورهمی و برنامه‏هایی که تدارک دیده شده بود روز خوبیو رقم زد.

موقع خداحافظی هم مدیر عامل حالمو پرسید و پیش مسعود کلی ازم تعریف کرد و بهش گفت خیلی خوش شانس بوده که منو داره.

امروز کارمو شروع کردم یه ترافیک چند ساعتی ایمیل.

و بعدهم سایت ویزیت و دوباره کلی ایمیل پیگیری.

خیلی خوشحالم، امروز همه بهم محبت میکردن، نبودن کاملا حس شده بوده، همه پرس و جو میکردن.

خدایا شکرت برای امروز خوب.

[ شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]