223. روز پاسداشت مقام زن 94

بله...

با اینکه من روز بهمنگان تبریک گفته بودم که البته مسعود یادش نمی اومد، خودش اسفندگانو با یک روز تاخیر تبریک گفت.

از دانشگاه که اومد کلی پلیس بازی درآورد تا برسه خونه، البته با یک دسته گل زیبا، منم یادش انداختم که امروز 30بهمنه و یک روز تاخیر داشته.


[ جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۵۳ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

222. خبرهای خوب

بهترین اتفاق امروز...

یه روزایی تعدادمون خیلی کم بود، 3 یا 4 نفر، من که اومدم 70 یا 80 نفر و حالا امروز با مدیریت خوب مهندس ... شدیم یه جامعه تقریبا 400 نفری در دل شرکت پرافتخار ...
هر کدوم از ما با رسالتی که داریم در گوشه ای از این مرز و بوم در تلاشیم تا همه سلامت به خونه هاشون برگردن.

و من لحظه لحظه زندگیم خدا رو شکر کردم به خاطر حضور در این مجموعه، به خاطر توانایی که خدا بهم داد و با تکیه بر بنیه علمی و تجربم تونستم جذب این مجموعه بشم و حالا در آخرین روزهای سال 94 بعد از شش سال خدمت در .... خبرهای خوبی می‏شنوم از برتر شدن و بهتر بودن.

خوندن پیامهای مهندس، زیباترین لحظات امروز رو برام ساخت و خستگی یک روز پرکار از تنم بیرون رفت، خدا رو یکبار دیگه از ته دل شکر کردم به خاطر همه آدمهای خوب اطرافم که ازشون انرژی مثبت میگیرم، کمک میگیرم برای رشد خودم برای ارتقا شرکتم و برای بهتر بودن.

خدای عزیزم شکرت.
[ يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۴ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۱نظر ]

221. طنین زیبای صبحگاه

هر روز که چشمها باز میشه و میفهمی زنده ای، فرصت دوباره ای داده میشه برای تمرین انسانیت.

برای تمرین زیستن و البته بهتر زیستن.

برای تمرین مهربانی و همدلی.

برای اینکه از زمانت از حضورت بهترین بهره رو ببری، برای اینکه وقت بیشتری بدی به ارزشهای زندگیت و هر روز شمار بیشتری از بی ارزشها و کم اهمیتها رو حذف کنی.

و حالا، این روزها، این هفته ها، چشمهامو رو که باز میکنم اندکی بعد صدای الله اکبر بلند میشه.

چقدر طنین این صدا برام آرامش بخشه و دلم قرص میشه که کسی هست که امروزهم مثل روزهای پیش هوامو داره.


ادامه مطلب
[ يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۲۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

220.دعایت کردم

مریضی از هر نوعش بده، اما بازهم مریض جسمی که باشی برات دارو تجویز می‏شه، با کمی رسیدگی، با کمی رعایت و ... سالم میشی، اما روح که مریض میشه...

متاثر شدم، متاسف شدم.

 کاش خدا کمکش کنه، برای بهتر شدن.


ادامه مطلب
[ شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۵۲ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

219.بهشت من

خدایا شکرت.

به خاطر همه لطفی که نو بزنگاه های زندگی به من داشتی، شکرت به خاطر همه توجه و مهربانیت به من.

شکرت که همیشه تو لحظات حساس چاره سازم میشی.

ازت ممنونم به خاطر این فرصت.


ادامه مطلب
[ پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۱۴ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

218. محل کار دوست داشتنی من

جلسه شنای امروز عالی بود و تونستم یک شنای دیگرو کامل یاد بگیرم. امروز همه خوب بودیم و مربی کلی ازمون تعریف کرد.

بعد از یک شنای دلچسب و برف سپیدی که زمین شرکت رو کم کم می‏ پوشوند، چیز دیگه‏ ای که حالمو خیلی خوب کرد تعریفهای پریساجون از مهد شرکت بود، پری که بعد از مرخصی زایمان هفته های اول برای بی قراری های یاسمن و سپردنش به مهد نگرانی های زیادی داشت امروز با گذشت چندهفته کاملا خیالش راحت بود و از برنامه هایی که مهد برای یاسمن گذاشته بود، تعریف میکرد و میگفت انقدر با حوصله برای یاسمن وقت میذارن و باهاش بازی میکنن که گاهی فکر می کنم حتی اگر خودم هم تو خونه بودم هم چنین حوصله ای نداشتم. جالب تر از همه فیلمی بود که از مربی های مهد و یاسمن دیدیم. 

وقت گذاشتن و تلاش عمو موسیقی برای برقراری ارتباط با یاسمن و بالاخره کشفی که برای آروم کردن یاسی خانم داشتن،جالب بود.

دریافت


ادامه مطلب
[ دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۲۸ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

217. تولد 56 سالگی مامان خوبم

نازنینم، عشقم، روحم، مهربانم، مبارک باشد و خوش پنجاه و هفتمین سال زندگیت.





مامان خوبم خدارو هزار مرتبه شکر برای داشتنت. دستهای پرمهر، صدای مهربون، قلب پر عشق تو و بابا، با ارزشترین هستی منه.

از خدا میخوام همیشه همیشه سایتون رو بالای سر ما حفظ کنه.

از خدا میخوام همیشه تنتون سالم باشه و دلتون خوش.

خدایا...

برای قلب بابا نگرانم، برای صحبتهای امروز دکتر، خدایا فرشته هامو به تو می‏ سپارم، مراقبشون باش.

من جز تو نه کسی رو میشناسم نه کسی را لایق میدون برای این امانتداری.

خدایا...

[ جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

216. سی و ششمین ماهگرد حلقه هامون

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُ‌وا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ‌ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

دهم بهمن فرا رسید، آئین نیک سده و سی و ششمین ماهگرد حلقه هامون.

صبح ساعت 5:30 بیدار شدی، منو بوسیدی و تبریک گفتی و بدرقه.

دومین تبریک از طرف شرکت بود با یک کارت تبریک زیبا و کارت هدیه.

و بعد هم مادر و مامان و بابا.


ادامه مطلب
[ سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۱۹ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

215. عشق دروغین

سطحی نگری ...

از دورتر که نگاه میکنی، عاشق و معشوق، قربان و صدقه، بمیرم و دوستت دارم و بوسه و بوسه و بوسه.

اما فقط از دورتر.

نزدیکتر که میبینی، اوضاعشان خوب نیست.

همین روزمره های آسان زندگی را هم، که من و تو با گذشت و مهربانی با هم پیش می‏بریم، ندارند.

نگاه که میکنم، چشم حسود کور، من و تو از همه خوشبخت تریم.

به خاطر هم، خیلی چیزها برایمان می‏گذرد آن هم آسان، نه من سختش میکنم نه تو ناسپاسی.

عشق، همین اتفاق خوب میان من و توست.

خدایا! سپاس.

[ جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

214. فرداهای خوب و روشن

یادم باشه با هر دستی بدم با همون دست پس میگیرم.

یادم باشه اگه دلی رو شکستم یه روزی یه جایی تو یه موقعیتی مثل همون، دلم شکسته می‏شه.

دلم میخواست اینجا همه چیز رو بنویسم تا نکنه روزی برسه که منم ...

اما نمیشه...

خدایا شکرت به خاطر بابا و مامان مهربونی که دارم، شکرت به خاطر قلبهای پر صفا و آینه ایشون.

شکرت خدا.


ادامه مطلب
[ شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۷ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]