78. پاییز این روزها

چقدر پاییز این روزها زیباست.

هرتکه حیات خدا یک رنگ شده، قرمز، نارنجی، مسی، زرد.

صدایش هم متحیر و دیوانه کننده است.

چشمهایم که میبینتش آرامش میگیرد.

پاهایم که می‏شنودش حس دویدن می‏کند.

چقدر پاییز این روزها زیباست.

شبیه روزهای عاشقی ...

آسمان ابریش ...

هوای دونفره‏ اش ...

پاییز این روزها عجیب زیباتر شده.

دلیلش چیست، نمیدانم.

 

[ سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۲، ۰۳:۱۳ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

77. خاطرات روز جمعه: روز خانواده

جمعه رفتیم واسه خونه بخاری بخریم  چون ساناز دیگه واقعا سردش شده بود شب قبلش.

 قبل از مامان گفت من یه دونه اضافی دارم رفتیم دیدیمش اتفاقا خوبم بود، تصمیم گرفتیم بریم  مدل های دیگه رو هم ببینم وبعد تصمیم بگیریم.  رفتیم امین حضور  اونجاهم چیزی نپسندیدیم و قرار شد همون بخاری مامان رو استفاده کنیم سانازم دید بهترین موقعیته که پول بخاری رو یه چیز دیگه بخره منم پیش خودم گفتم امروز روز خانواده س بریم خرید که سانازم خوشحال بشه.


ادامه مطلب
[ يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۴۰ ق.ظ ] [ MasouD ]
[ ۰نظر ]

76. آبان ماه پر از تولد

 

آبان ماه علاوه بر اینکه تولد پدر (6 آبان) و مادر(4 آبان) بود، تولد جفت خواهرها هم بود.

تولد مریم عزیز 21 آبان و تولد سارای خوبم 23 آبان.

خواهرهای دوست داشتنی تولدتون مبارک.

 

 

[ شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۳۴ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

75. به یاد سهراب

زندگی خالی نیست

مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست

آری تا شقایق هست زندگی باید کرد ...

چقدر امروز دلم هوای سهراب داره.

یاد اون روزا بخیر، دوره راهنمایی...

یه تابلو از سهراب به دیوار اتاقم بود و مدام تو حال و هوای اشعارش بودم

اما الان به جرات میتونم بگم 5سالی هست که یک شعرم از سهراب نخوندم.

وقتی دنیای اجتماعیتو انتخاب میکنی

وقتی روحت درگیر کارهای صنعتی و مردونه میشه، طبیعیه که دیگه کم کم از دنیای هنر فاصله بگیری.

شاید اگر یکبار دیگه متولد میشدم یه هنرمند بودم...

 

[ سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۲۰ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

74. نهمین ماهگرد حلقه‏هامون

این دهمین روز از ماه آبان نهمین ماهگرد حلقه هامون بود.

صبح جمعه که بیدار شدیم نمیدونم خورشید از کدوم طرف در اومده بود یا چون هوا ابری بود اصلا در نیومده بود، بهرحال تو یادت مونده بود و تبریک گفتی ماهگرد حلقه هامونو. البته علاوه بر تبریک برنامه ریزی برای سینما و شام بیرون هم کرده بودی که به خاطر اینکه تو خونه خیلی کار داشتیم جشنمون با یه پیتزای خونگی و املتی که به خاطر شکستن بشقاب پیتزای دوم درست شده بود تو خونه انجام شد.

مرسی عزیزم به خاطر کمک‏ های دیروزت، خیلی خسته شدی.

[ شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۲۹ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

73. یاد عزیزان

شنبه 4 آبان بود که تولد مادر رو جشن گرفتیم.

امشب ...

دلم ریخت، وقتی گفتی مامان امروز ششم آبان میدونی چه روزی بود؟

روز تولد آقاجونمه.

خدا رحمتش کنه پدرتو.

خوشبحال همه اون پدر مادرایی که وقتی نیستن هم بچه هاشون به یادشونن و وقتی هستن براشون کم نمیذارن.

کاش ما هم اینطوری بمونیم.

خدایا انقدر به قلبامون وسعت بده که مهربونیو فراموش نکنیم، اونم مهربونی به بهترین‏های زندگیمون.

 

[ دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۱۳ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

72. سفر مشهد مهر 92

هرچند حال و روز زمین و زمان بد است

یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای

آنجا برای عشق شروع مجدد است ...


ادامه مطلب
[ چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۴۹ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]