تولد ساناز 96

دیگه موکدا تاکید داشتم تولدم با چهارشنبه سوری مطلقا برگزار نشه.

خونه وسط، زندگی ریخته و پاشیده، اما تولد گرفتیم تازه همه اومدن خونمون.
مامان و بابا، سارا و غزلی و احمد جان و مادر.

ادامه مطلب
[ دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۵۴ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

روز زن 96

از اونجایی که امسال روز زن به پنجشنبه  افتاده، شرکت هم پیشواز رفت و مراسم رو چهارشنبه برگزار کرد. طبق روال هرسال اتاق جلسات جمع شدیم و بعد از تبریک و تقدیر، قرار شد ساعت 11:30همه حراست باشیم به مقصد بام لند.

ناهار رو رفتاری خوردیم و بعد هم کنار دریاچه قدمی زدیم و از اونجا هم اومدیم خونه.

مراسم روز زن در خانه هم که با دسته گل زیبا و انتخاب هدیه روز تولد و روز مادر همراه بود.

البته انتخاب در روز مادر و دریافت در روز تولد.

اما همه اینها به کنار، امسال اولین سالی بود که مامان بودم، پسرم امسال تو بغلم بود، مامان.

راستش مادر شدن دقیقا همون مثل قدیمیه که میگن تا جای کسی نباشی نباید قضاوتش کنی، من تازه فهمیدم مادر شدن یعنی چی...

مامان قبلا می گفت میخوای فقط یه کوچولو بفهمی مادر یعنی چی، یه آجرو نه ماه ببند به شکمت باهاش بخواب بیدار شو، کار کن بشین، پاشو تازه این قطره ای بیش نیشت از دریای مادری.

اما حالا می فهمم... خوب هم می فهمم اینکه لحظه به لحظه عشق می ورزی به موجودی که در درونت رشد میکنه، به خاطرش خیی چیزا رو نمی خوری بخاطرش خیلی چیزا رو میخوری، هر لحظه تصورش می کنی می میری زنده میشی، جون میدی تا حون ببخشی.

بعد شیره وجودت رو میدی، هر روز حس مکنی فرسوده تر می شی، صدای استخوانهاتو میشنوی اما شیر میدی، دیگه یادت میره تو آینه به خودت نگاهی بندازی، دنیات می رره رو دور تند بدو بدو بدو تا زودتر بهش برسی

زودتر بغلش کنی، دنیات فقط یک چیزه بچت.

نفسهات گره می خوره تو نفساش، قلبت قفل میشه روی ضربان قلبش، اصلا می شه نبض حیاتت.

آره اینا همه یعنی مادر شدی.

و وقتی مادر میشی باید همیشه خیر بخواهی و همیشه خوب دعا کنی.

سلامتی بخوای برای همه، نی نی بخوای برای همه منتظرا و فقط عشق بورزی و به دنبال آرامش باشی تا جهانی بسازی که بچت در اون راحت و آروم زندگی کنه.

یک دنیای پر از عشق و قشنگی.

 این یعنی مادر شدن.

نمی دونم چقدر موفق بودم، اما از خودم راضیم و وجدانم آسوده که هر کاری می تونستم کردم، خدا رو شکر میکنم که پسرمو باهمه سختیهاش شیر دادم شیردوش آوردم سرکار، یخ گرفتم، پک کردمو تاریخ زدمو چک کردم اما هرچه بود تمام تلاشمو کردم که از شیر خودم تغذیه کنه، سورنای من خداروشکر میکنم که دارمت خداروشکر میکنم به خاطر تمام زیبایی که به لحظه هام دادی.

خدایا پسرم رو به تو می سپارم در پناهت سلامت حفظش کن.

خوب ...

حالا واسه همه این قشنگیا یه کادو خوشگل واسه خودم خریدم آخه هم روزه مادره و هم تولدم نزدیکه.

 

[ جمعه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۵۷ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

تولد مسعود96

برای تولد مسعود آماده شدیم، اول توسط همکارم از نوین چرم یک کیف زیبا سفارش دادم که تا عصری که می خواستم برم خونه به دستم رسید بعدم سورنا موند پیش عزیز و مامان سریع زیر بارون بدو بدو رفت و کیکی که از قبل انتخاب کرده بود و گرفت و سریع برگشت خونه و منتظر مسعود شدیم.


ادامه مطلب
[ سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۴۷ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

317. گردش اسفندی

مامان مریم از سه شنبه صبح برای دیدن مامانی با خاله شعله رفت شمال.

بابا ناصر هم که اومد  پیش ما تا تنها نمونه خونه، البته از دیشب.

صبح جمعه بعد ازصبحانه اول رفتیم خرید، از هپی لند برای سورنا گلی خریدایی کرده بودیم که باید عوضشون می کردیم، بعد از گشتی در میرداماد اومدیم به سمت خونه و با اتفاق آرا رفتیم گاردینو و یک پیتزای فوق العاده خوردیم.

آقا سورنا هم که برای خودش مشغول و بود و کلی ذوق میکرد.

یه روز عالی با مردای خوب زندگی

پدر و همسر و پسر.

دوستون دارم عشقای من الهی همیشه سلامت باشید.

[ جمعه, ۴ اسفند ۱۳۹۶، ۰۷:۴۲ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]