33. جشن جهاز برون

با اینکه ما‏ها از خرید وسایل و چیدن خونه می‏گذشت اما برام خیلی جالب بود که نه خونه جمع می‏شد و نه خریدها تمام.

تا آخرین لحظه‏های روز جهاز برون هم من مشغول خرید بودم.

آخرین خریدارو از رزین تاژ نزدیک خونه سارا انجام دادم: جای دستما کاغذی و سطل، حوله توالت، جاشمعی، خلال دندان تزئینی، موکت زیر مبل، گیره آویز، گل 

پس از گذشت ماه‏ها که من و سارا تقریبا هر هفته برای چیدن خونه میرفتیم، پنجشنبه نهم من و مامان، سارا، غزل، شادی جون و خاله شعله بسیج شدیم تا همه چیز اساسی جمع شه.

مادر و مسعود هم مشغول خرید میوه و شیرینی برای مهمونا بودن.

تازه بعدازظهر بود که دراور رو تحویل گرفتیم و میز تلویزیون خریدیم.

خاله و شادی دیگه طرفای ساعت 9 رفتن و مادر و مریم به جمع ما پیوسته بودن برای کمک.

احمد هم از مغازه اومد اونجا و دریل کاری رو هم انجام داد که بخشی از کار به خاطر نبود وسایل انجام نشد و مجددا صبح روز جمعه از ساعت 7:30 احمد مشغول دریل کاری و مادر هم تمیزکردن خونه بودن.

بهرحال کارا تموم شد با همکاری و کمک همه، تمیزکاری و تزئینات نهاییو هم انجام دادم و آماده شدم برای حضور مهمونا.

همه بودن:

مامان، سارا و غزل عزیز

خاله شعله، شادی، آیدا

عمه مرضیه، معصومه، منیره، مهدیه

عمه مهناز، فاطمه و ریحانه

زن‏عمو ناهید، مهسا و ملیکا

زن‏عمو رویا و سحر

خاله پروین، زهرا و لیلا

و از طرف تو

مادر، موناجان و مریم‏جان

مادرجون و خاله مریم

خاله مینا

زندایی معصومه

خاله کبری

دف زدیم رقصیدیم، جهیزیه نشون داده شد، خاطره هارو دوره کردیم و   روز زیبایی در کنار عزیزانمون گذشت.

و من بیشتر از همیشه خداروشکر کردم.

خدایی رو که لحظه لحظه کنارم ایستاد، من و خانوادم رو کمک کرد تا چیزی کم نباشه و همه چیز خوب و عالی باشه.

خدایا شکرت...


ادامه مطلب

[ شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۵۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰ ]

بخش نظرات اين مطلب
هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی