42. دومین پاگشا

خیلی برام جالبه.

اگه یه خونه 400 متری هم بود مطمئنم انقد کار نداشت.

ولی این خونه 70 متری ما قرار نیست جمع و جور شه.

کل پنجشنبه رو با اینکه واقعا به استراحت احتیاج داشتم و حالمم اصلا خوب نبود با سارا مشغول خرید بودم.

اونم کجا؟ تو اون شلوغیای بازار.

اول یه میز خوشگل که پایه اش آبنما بودم انتخاب کردم و خریدم، بعدش ساعت، از اونجا هم با قطار دودیا رفتیم تا امام خمینی و از بازار تلفن، یه دونه از این تلفنای قدیمی خریدم.

عصرم برای خرید مانتو و یه سری خرده ریزای خونه رفتیم. پنجشنبه 10 شب بود که رسیدم خونه، شامو که پایین خوردیم رفتیم بالا و میز تلفن و آبنما رو چیدیم.

قطعات تلفن رو هم سوار کردیم و بعدش خوابیدیم.

جمعه هم از صبح ساعت 11 کار کردم تا 7 بعدازظهر. هنوزم دستام درد می‏کنه.

برای شام خونه مادرجون مسعود دعوت بودیم، به اتفاق مادر، مادر جون، موناجان و آقا محمد که البته دایی داوود هم اومدن.

شامو خوردیم و یه کم بعد از شام من و مسعود رفتیم سمت خونه بابا تا من کفشای کارمو که اونجا جا مونده بود بردارم.

دومین جمعه بعد از عروسی هم گذشت و حالا دو هفته است که ...

روزا خوب نمیگذرند و من احساس خوبی ندارم ...


ادامه مطلب

[ جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۴۵ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰ ]

بخش نظرات اين مطلب
هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی