180. دورهمی روز جمعه

امروز همه ناهار مهمون من بودن، البته کاملا مهمون من که نه بیشترشو مهمون شرکت بودن.

اول می‏خواستیم روز عید قربان بریم، ولی به خاطر تصادف و پادرد مامان و مهمونی که سارا دعوت شده بود برناممون یک روز عقب افتاد.

امروز صبح به اتفاق مادر و مسعود رفتیم خونه باباینا، سارا و غزل و احمد هم اومدن و بعد همگی ره افتادیم سمت جاده چالوس.

چون بابا به این راحتیا برای از خونه بیرون رفتن رضایت نمیده، دفعه پیش که دیدم از محیط و غذای ... خوشش اومده این دفعه هم اینجا رو پیشنهاد دادم، البته دفعه پیش اسفندماه بود و هوا سر بود و خیلی نتونستیم از طبیعت لذت ببریم، هرچند من عاشق بارونم.

ناهار رو با شیشلیک عالی ... و بعدهم چای و قلیان تا عصر سپری کردیم و بعدهم به خونه بگشتیم.

عکسای سلفی قشنگ، خنده‏ها و شادی ... خاطره‏ساز  روز زیبای ما بود.

خدایا! برای فردا هم همه چی خوب باشه و دکتر قلب بابا راضی باشه و ...

الهی شکرت خدای مهربون من.

[ جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰ ]

بخش نظرات اين مطلب
هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی