232. بخش پایانی سال 94

94 با تمام خوبیها و بدیهاش به روز پایان رسید.

شنبه صبح زودتر از خواب بیدار شدم و تا مسعود بیدار شه کلی کار انجام دادم و بعد هم با هم رفتیم خونه سارا تا پرده اش رو درست کنم، یک صبحانه مفصل اونجا خوردیم و بعد هم راه افتادیم، اول از رزین تاژ، گل خریدم و بعد هم رفتیم هفت حوض تا برای سفره هفت سین خرید کنم، روز آخر سال و ترافیک و ترافیک، با کلی سلام و صلوات از یه راه خوب و بدون ترافیک سریع رسیدیم خونه و مسعود رفت برای خریدهای فنی و ابزار و مته و من هم مشغول مرتب کردن خونه شدم.

تمام کارها بالخره تموم شد و بعد از خوردن سبزی پلو ماهی شب عید، هفت سین رو چیدم و بعد از اون هم برای خرده کاری های باقی مانده تا خود صبح و لحظه تحویل سال بیدار موندم.

تو اون بدو بدوهاو نفس های آخر سال 94 صدای خوب خدا که بلند شد وضو گرفتم و بعد از نماز صبح برای شادی روح عزیز و بابابزرگ نماز خوندم. به یاد همه خوبیهاشون، به یاد همه جوش و خروشهای نوروز خونه قدیمی، به یاد صفای دلهاشون و به حرمت همه مهربانی ها، از خودگذشتن هاشون و همه اون چیزاهایی که به من آموختن.

راستش هنوزم باورم نمیشه ....

سال لحظه به لحظه به پایان نزدیک می‏شد و من همه اتفاقات امسال رو از جلو چشم می‏گذروندم، روزهای بد آذر، روزهای خوب اسفند، دلهره و آشوبهای قلب بابا، بدی بدها، خوبی خوبها و سرانجام اینکه همه اینها گذشت و من حالا در آستانه سال نو بودم با قلبی پر از ایمان به خدا، در زیر سایه پر برکت بابا و مامان، برنامه سه ستاره از شبکه سه پخش میشد و من سعی میکردم این لحظات آخر سال رو خوشحال باشم و گریه نکنم.

دکلمه ای شروع شد که بخش هایی از اون به خاطر مصاحبه واضح نبود، اما از جایی که شنیدمش بی اختیار اشک ریختم عجیب که حال و هوای متنی که خونده می شد با حال و هوای دل من و همه ما که امسال عزیز رو نداشتیم هماهنگ بود:

دستهای تو گرم است

دستهای تو پاک است
دستهای تو یخ سرزمین مرا آب میکند
زمستان است
گرچه آخرین نفسهایش، 
اما هنوز زمستان است 
چیزی بگو به آب، به باد، به خاک، به آتش
به هر زبانی که کوه و دشت و جنگل و دریا می فهمد
که این رسالت توست
چیزی بگو حالا که اینجایی
من خودم را در تو میبینم
 در آب، در آینه
آینه وسعت تمام آن چیزی است که من نشدم 
امسال بالای سفره هفت سین، جای کسی خالیست (جای عزیز)
کسی که اولین عیدی را به من داد 
بهار می آید که بگوید هیچ زمستانی را یارای ایستادن در مقابل بهار نیست
مقابل گرما، مقابل زندگی
امسال سال خوبی است
سال باران
سال علاج
سال مادر
مادر این عزیزترین مفهوم کائنات
مفهمومی که هیچگاه نمی میرد
حتی روزی که دیگر نباشد
باور نمیکنی
ما میراث دار مادران تاریخیم
خدایا!
تورا به نگاه مادرم قسم میدهم 
نگاهت را از من دریغ مکن
خدایا به ما آگاهی ده، تا درست انتخاب کنیم، درست ببینیم، درست بفهمیم 
خدایا به ما جرات بخشیدن بده تا بخشیده شویم
خدایا مادرم مرا به تو سپرد
مرا به حال خودم رها مکن
اینجا سرزمین بهترین هاست
بهترین ها را از ما دریغ مکن
اینجا ایران است ساعت 8 صبح...
دکلمه به قسمت مادر که رسید قلبم فشرده بود و مدام دعا می‏کردم بابا بیننده این برنامه نباشه، مادری که پارسال مهمون سفره هفت سین بابا و مامان بود و امسال جای خالیش...
امسال بهار شد اما بی حضور مهربان مادر بزرگ.
 دلم بد از این عیدهای بدون بزرگتر میگیره.
مثل عید 89 ...
و من به قداست نام مادر، نامی که همیشه زنده است و برای فرزندانش در تقلا و تلاش، از عزیز خواستم که برای بابا دعا کنه، مثل همه روزهایی که بود و بابا رو با دعای خیر بدرقه می‏کرد.
الهی به امید تو
خدای این سال به حرمت نام حضرت زهرا بهترین سال باشه برای همه
سال سلامتی برای بابا
سال سایه پرمهر بابا و مامان برای ما
الهی آمین


ادامه مطلب

[ يكشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰ ]

بخش نظرات اين مطلب
هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی