168. تولد 12 سالگی غزل عزیزم

چهارشنبه 17 تیرماه تولد غزل بود و من که روز گذشته هم مرخصی داشتم، حسابی خودم رو برای چهار روز تعطیلات آماده کرده بودم. هرچند که تعطیلات سوگواری معمولا دلچسب نیست ولی به هرحال فرصت خوبی بود برای استراحت و شب زنده داری های شب قدر.

سه شنبه صبح اول رفتم برای آزمایش و بعد از اونجا چون قصد خرید مانتو اداری داشتم رفتم هفت تیر و بعد از کمی گشتن و پیدانکردن مانتو دلخواه با مترو رفتم سمت خونه مامان.


ادامه مطلب
[ جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

152. تولد 60 سالگی باباناصر جونم

امسال تولد بابا ناصر مصادف با روز زن بود، البته با یکهفته تاخیر برای بابا تولد گرفتیم.

به خاطر اتفاقات هفته گذشته هیچکدوم روحیه خوبی نداشتیم. من و مسعود خونه باباینا بودیم، سارا هم تا بعداز ظهر پیش من بود وبه خاطر مهمونی جمعه اش رفت خونه.

کل این هفته رو پیش مامان و سارا بودم.

 چهارشنبه بیست و ششم فروردین با یه کیک خوشمزه و فوت کردن شمع 60 وارد شصت و یکمین سال زندگیش شد.

باباجونم انشالله روزی تولد صد و بیست سالگیشو جشن بگیریم و همیشه سالم و سلامت سایش بالای سرمون باشه.

امسال تولد ورزشی برای بابا گرفتیم سارا براش کفش ورزشی خرید و من هم لباس ورزشی.

[ چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

142. تولد 55 سالگی مامان مریم

امروز تولد مامان بود.
و برنامه دورهمی چهارشنبه با حضور دامادهای خانواده رو شیفت دادیم به پنجشنبه.
من و مسعود و غزل عصری رفتیم برای مامان مریم کیک خریدیم و بعد از شام هم مثل همیشه من و غزل تولد بپا کردیم.
عشقم، مامان گلم تولدت مبارک.
عاااااااااااااااااااشقتم.
[ پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۱۵ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

137. تولد 10 سالگی آرمان عزیز

امشب تولد آرمان بود.

مسعود هنوزهم حالش بد بود از جمعه پیش تا حالا مریض بود. بعدازظهر لباسم که آماده شد از خونه مامانینا رفتم خونه تا آماده بشیم و بریم تولد.

مسعود انقدر حالش بد بود نتونست بیاد دنبالم و تا خونه تنها رفتم.

یکم که گذشت حالش بهتر شد و به اصرار من برای اینکه آرمان خوشحال باشه راه افتادیم.

مهمونی خوبی بود، خوش گذشت و حال و هوامون عوض شد.

آرمان غزیز و زیبای من تولدت مبارک.

[ پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۱۲ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

131.تولد 34 سالگی سارای مهربونم

امروز تولد سارا بود، اما نه ما دل و دماغی داشتیم و نه سارا حوصله.

گفت تا بابا از بیمارستان نیاد دوست نداره تولد بگیریم، آدما هرچقدر هم که بزرگ بشن، بازم، یه جاهایی، بچه می‏شن و بهانه گیر.

اوضاع قلب بابا خوب نبود اینو دکتر قاسمی از روی اکو و معاینه فهمید، ریه بابا آب آورده بود و باید بستری می‏شد خودش هم که فهمید رنگ از رخسارش پرید.

یک شنبه رو از دکتر وقت خواست تا کاراشو جمع و جور کنه و دوشنبه هم به اتفاق مامان و سارا بیمارستان بستری شد.

[ جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۴:۳۷ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

124. تولد 1 سالگی امیرعلی عزیز

امروز به نام امیرعلی و به کام عمو مسعود بود، زودتر از شرکت زدم بیرون و با پول آکورد و پس ‏اندازی که داشتم از مه تل یه گوشی آیفون 5s برای مسعود خریدم. راستش فکر کنم خودم خیلی بیشتر از مسعود ناراحت بودم و اصلا از گوشی که دستش می‏گرفت راضی نبودم.

خونه که اومدم گوشی رو کادو کردم و وقتی مسعود خواب بود گذاشتم کنار بالشتش. وقتی بیدار شدخیلی ذوق کرد و خوشحال شد و البته قول داد مطابق با قوانین و مقرراتی که من جاری میکنم ازش استفاده کنه.

بعداز اون به مناسبت اولین سال تولد امیرعلی براش یه وبلاگ درست کردم تا مامان و باباش خاطرات کودکیشو اونجا براش ثبت کنن و امیرعلی بعدها از خوندنش لذت ببره.

من و مسعود تلفنی تولدشو تبریک گفتیم و عکسی رو هم که هفته پیشش ازش گرفته بودیم به همراه تبریک تولدش در وبلاگش گذاشتیم.

امیرعلی عزیز همیشه شاد و سلامت باشی.


[ سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۴:۰۰ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

117. تولد 11 سالگی غزل عزیزم

بهترینم، دردانه‏ ام ...

مبارک باشد میلادت.

غزل زیبای زندگیم، عشقم، تولدت مبارک خاله جونم. هر روز خداروشکر میکنم که تو هستی، تو هستی تا لحظه‏هام با بودن تو زیبا و زیباتر بشه.

11 ساله شدی و چون همه این سالها میلادت برایم یادآور خاطرات شیرین است، سلامت باشی و سعادتمند.

خاله ساناز غزل خانوم، صبح روز شانزده تیر در حال پایین رفتن از پله برای رسیدن به سرویس شرکت، از پله‏ها به اندازه نیم طبقه سقوط کرد و با درد شدید و گریه زاری از رفتن به شرکت بازماند.

مسعود منو گذاشت خونه سارا و خودش به اصرار من رفت سرکار. تا 10 خوابیدم ولی درد امونم رو بریده بود و بعد از اون با سارا اول رفتیم بیمارستان عرفان و بعد هم بیمارستان پارس برای ویزیت متخصص و گرفتن عکس که شکستگی در استخوان دنبالچه تشخیص داده شد و بعد ازظهر با سارا به خونشون برگشتم تا پله‏های خونه خودمون اذیتم نکنه، دو روز خونه سارا بودم و و پنج‏شنبه شب برگشتم خونه و جمعه بعداز ظهر آماده شدیم و برای تولد غزل رفتیم خونه سارا و تمام تایم تولدو من مثل بهبود تیرخورده بودم.

البته از غزل به مناسبت تولدش عکسای خوشگلی با دوربینی که تازه خریده بودم انداختم.

تولد امسال غزل خانوم هم برگزار شد و خدارو شکر که همه کنارش بودیم و شاد بود.

من هم هدیه تولد بهش یه دوربین عکاسی کامپکت دادم چون غزل عکس گرفتن رو خیلی دوست داره.

[ جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۵ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

106. تولد 59 سالگی باباناصر عزیزم

امروز تولد باباناصر بود.

احمد و مسعود هم شب اومدن خونه باباینا.

برای بابا تولد گرفتیم و حسابی خوش گذشت. البته بابا کلک زد و شمع 58 گذاشتیم.

بابا جون آرزوم میکنم تولد 120 سالگیتو جشن بگیریم و سایه مهربانیت همیشه عمر رو سرمون باشه.

[ پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۵۸ ق.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

93. تولد 54 سالگی مامان عزیزم

امسال تولد 54 سالگی مامان مریمو خونه سارا جشن گرفتیم.

البته ماماخ خیلی راضی نبود، چون احمدآقا وعموعلی به خاطر فوت حاجی عزادار بودن.

خاله لادن وعموعلی هم اومدن، برای مامان تولد تولد خوندیم، مامان شمع فوت کرد و وارد 55 سالگی شد.

مامان عزیزم همیشه سلامت باشی، عشقم.

[ چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۱۱ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]

76. آبان ماه پر از تولد

 

آبان ماه علاوه بر اینکه تولد پدر (6 آبان) و مادر(4 آبان) بود، تولد جفت خواهرها هم بود.

تولد مریم عزیز 21 آبان و تولد سارای خوبم 23 آبان.

خواهرهای دوست داشتنی تولدتون مبارک.

 

 

[ شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۳۴ ب.ظ ] [ sAnAz ]
[ ۰نظر ]